🔰شادی خدا و رسول خدا
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنِ اَلسَّيَّارِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ قَالَ: كَانَ اَلنَّجَاشِيُّ وَ هُوَ رَجُلٌ مِنَ اَلدَّهَاقِينِ عَامِلاً عَلَى اَلْأَهْوَازِ وَ فَارِسَ فَقَالَ بَعْضُ أَهْلِ عَمَلِهِ لِأَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِنَّ فِي دِيوَانِ اَلنَّجَاشِيِّ عَلَيَّ خَرَاجاً وَ هُوَ مُؤْمِنٌ يَدِينُ بِطَاعَتِكَ فَإِنْ رَأَيْتَ أَنْ تَكْتُبَ لِي إِلَيْهِ كِتَاباً قَالَ فَكَتَبَ إِلَيْهِ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ سُرَّ أَخَاكَ يَسُرَّكَ اَللَّهُ قَالَ فَلَمَّا وَرَدَ اَلْكِتَابُ عَلَيْهِ دَخَلَ عَلَيْهِ وَ هُوَ فِي مَجْلِسِهِ فَلَمَّا خَلاَ نَاوَلَهُ اَلْكِتَابَ وَ قَالَ هَذَا كِتَابُ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَبَّلَهُ وَ وَضَعَهُ عَلَى عَيْنَيْهِ وَ قَالَ لَهُ مَا حَاجَتُكَ قَالَ خَرَاجٌ عَلَيَّ فِي دِيوَانِكَ فَقَالَ لَهُ وَ كَمْ هُوَ قَالَ عَشَرَةُ آلاَفِ دِرْهَمٍ فَدَعَا كَاتِبَهُ فَأَمَرَهُ بِأَدَائِهَا عَنْهُ ثُمَّ أَخْرَجَهُ مِنْهَا وَ أَمَرَ أَنْ يُثْبِتَهَا لَهُ لِقَابِلٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ هَلْ سَرَرْتُكَ فَقَالَ نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاكَ ثُمَّ أَمَرَ بِمَرْكَبٍ وَ جَارِيَةٍ وَ غُلاَمٍ وَ أَمَرَ لَهُ بِتَخْتِ ثِيَابٍ فِي كُلِّ ذَلِكَ يَقُولُ هَلْ سَرَرْتُكَ فَيَقُولُ نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَكُلَّمَا قَالَ نَعَمْ زَادَهُ حَتَّى فَرَغَ ثُمَّ قَالَ لَهُ اِحْمِلْ فَرْشَ هَذَا اَلْبَيْتِ اَلَّذِي كُنْتَ جَالِساً فِيهِ حِينَ دَفَعْتَ إِلَيَّ كِتَابَ مَوْلاَيَ اَلَّذِي نَاوَلْتَنِي فِيهِ وَ اِرْفَعْ إِلَيَّ حَوَائِجَكَ قَالَ فَفَعَلَ وَ خَرَجَ اَلرَّجُلُ فَصَارَ إِلَى أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بَعْدَ ذَلِكَ فَحَدَّثَهُ بِالْحَدِيثِ عَلَى جِهَتِهِ فَجَعَلَ يُسَرُّ بِمَا فَعَلَ فَقَالَ اَلرَّجُلُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ كَأَنَّهُ قَدْ سَرَّكَ مَا فَعَلَ بِي فَقَالَ إِي وَ اَللَّهِ لَقَدْ سَرَّ اَللَّهَ وَ رَسُولَهُ .
🔰ترجمه
محمد بن جمهور گويد: نجاشى مردى دهقان و حاكم اهواز و شيراز بود، يكى از كارمندانش بامام صادق عليه السلام عرضكرد: در دفتر نجاشى خراجى بعهده من است و او مؤمن است و فرمانبردن از شما را عقيده دارد، اگر صلاح بدانيد برايم باو توصيهئى بنويسيد، امام صادق عليه السلام نوشت. «
بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ »برادرت را شاد كن تا خدا ترا شاد كند او نامه را گرفت و نزد نجاشى آمد، زمانى كه در مجلس عمومى نشسته بود، چون خلوت شد نامه را باو داد و گفت: اين نامه امام صادق عليه السلام است، نجاشى نامه را بوسيد و روى ديده گذاشت و گفت: حاجتت چيست؟ گفت در دفتر شما خراجى بر من است، نجاشى گفت: چه مقدار است؟ گفت: ده هزار درهم، نجاشى دفتردارش را خواست و دستور داد از حساب خود او بپردازد و بدهى او را از دفتر خارج كند و براى سال آينده هم همان مقدار بنام نجاشى بنويسد، سپس باو گفت: آيا ترا شاد كردم؟ گفت: آرى قربانت، آنگاه دستور داد باو مركوب و كنيز و نوكرى دهند و نيز دستور داد يك دست لباس باو دادند، و در هر يك از آنها ميگفت ترا شاد كردم؟ او ميگفت: آرى قربانت، و هر چه او ميگفت آرى نجاشى ميافزود تا از عطا فراغت يافت، سپس گفت: فرش اين اتاق را هم كه رويش نشسته بودم هنگامى كه نامه مولايم را بمن دادى برادر و ببر و بعد از اين هم حوائجت را پيش من آر. مرد فرش را برداشت و خدمت امام صادق عليه السلام رفت و جريان را چنان كه واقع شده بود گزارش داد، حضرت از رفتار او مسرور ميشد مرد گفت: مثل اينكه نجاشى با اين رفتارش شما را هم شادمان كرد؟ فرمود: آرى بخدا، خدا و پيغمبرش را هم شاد كرد.
#خدمتبهخلق
🔰
الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج)
🔻
@alelm_almasboob