سودای کربلا
ازشعرای قدیم است.
سودای کربلا جگر سنگ آب کرد
مرغ هوا و ماهی دریا کباب کرد
چرخ ستمگر عاقبت از تیشهٔ ستم
دارالخلافهٔ نبوی را خراب کرد
آه از دمی که دختر زهرا برهنه سر
بانعش چاک چاک برادر خطاب کرد
کای میرِ کاروان مکن آنقدر خواب و خیز
هنگام کوچ گشته نبایست خواب کرد
تو رفته ای به خواب و نداری خبرمگر
شمرلعین به گردن عابد طناب کرد
دانم زآفتاب قیامت نکرده شرم
آن کس تو را برهنه درآن آفتاب کرد
ممنون شدم زباد که درآفتاب گرم
جسم تو ای حسین به زیر تراب کرد
پس بعد ازآن سکینه به انگشت کوچکش
از اضطراب اشاره به آغوش باب کرد
کآغوش باب من که بدی جای خواب من
باب من از برای چه درخون خضاب کرد
ای عمّه الأمان پدرم تندرست بود
پیش از زوال ظهر که پا در رکاب کرد
اکنون ببین، ز زخم درستی ندارد او
خنجر ببین چه بابدن این جناب کرد
یادم نمی رود دم رفتن که گفتمش
بابا مرو زمن نشنید و شتاب کرد
او رفت و خواندم از عقب او دعای حفظ¹
گردون عجب دعای مرا مستجاب کرد
عمّه بیان نما پدرم زیر تیغ شمر
آرام داشت یا قلق و اضطراب کرد
شمر لعین کشید سوی قبله پای او
چشمش که بست که به دهان وی آب کرد²
____________
1_خواجه حافظ شیرازی می فرماید:
گویی از صحبتِ ما نیک به تنگ آمده بود
بار بربست و به گَردش نرسیدیم و برفت
بس که ما فاتحه و حرزِ یمانی خواندیم
وز پی اش سوره اخلاص دمیدیم و برفت
2_جنگ صالح مدّاح بروجردی،نسخهٔ خطّی کتابخانهٔ مجلس شورای اسلامی به شمارهٔ ۱۱۴۹۸،برگ ۴۳
@madihehvamarsiah
@alfavayedolkoronaieh🌱