فضيلت عرفان خداوند بر زيارت بدون معرفت ⚡️لزوم توجّه به باطن در زيارت‌ها حاج سيّد هاشم می‌فرمود: روزى براى ديدن فلان، در كاظمين كه بودم به مسافرخانه‌اش رفتم، ديدم خود با زوجه‌اش ايستاده‌اند و چمدانها و أسباب را بسته و عازم مسافرت به حجّ هستند، پس از كرّات و مرّاتى كه حجّ رفته بود و شايد تعدادش را غير از خدا كسى نداند. به وى نهيب زدم: تو كه هر روز كربلا مى‌روى، مشهد مى‌روى، مكّه مى‌روى؛ پس كى به‌سوى خدا مى‌روى؟ وى حقّ سخن مرا خوب فهميد و إدراک كرد امّا به روى انديشهٔ خود نياورد و خود را به نادانى و غفلت زد و خنده‌اى به من نمود و خداحافظى كرد و گفت: دعاى سفر براى من بخوانيد، و چمدانها را دست گرفته بيرون مى‌برد تا به حركت درآيد.[۱] روزى، حقير از اين آقا پرسيدم: تا به الآن چند سفر به حجّ مشرّف شده‌ايد؟ ايشان گفتند: سفر حجّ واجب و مستحبّ بيش از پنجاه مرتبه! و ظاهراً گفت: اگر با عمره حساب شود حدود هفتاد و پنج بار مى‌شود! اين خصوص سفر مكّهٔ ايشان بود. أمّا سفر به عتبات‌عاليات إلىٰ‌ماشاءاللـه، و اقامت‌هاى چهار تا شش ماه در آنجا خود حديث ديگرى است. حضرت علّامه والد قدّس‌سرّه پس از نقل اين ماجرا به حقير فرمودند: آقا! اين كلام آقاى حدّاد گُتره نيست. وقتى آقاى حدّاد مطلبى مى‌فرمايند، عين حقّ و عين واقع است! و نیز می‌فرمایند: «او (حاج سیّد هاشم حدّاد) به أفراد غیرلائق و غیرمستعدّ چیزى نمى‌گفت؛ ولى دوست داشت أفراد، لائق گردند و استعداد یابند و یا أفراد مستعدّ و لائقى پیدا شوند و آن معانى راقیه و مُدرَکات عالیهٔ خویشتن را که از ملکوت أعلى سرچشمه می‌گیرد به آنها إلقاء نماید. أمّا أفسوس و صدأفسوس كه او گفت و دنبال كرد و پيگيرى نمود و دعوت كرد و در مسافرخانه به ديدار و ملاقاتشان رفت، و آنها نپذيرفتند تا دامن از اين سراى خالى تهى كنند و نزد ارباب حقيقى دست‌خالى بازگشت ننمايند. او كه نمى‌گفت: حجّ نرو! مكّه و مدينه نرو! كربلا و نجف نرو! حقيقت حجّ و روح ولايت را او چشيده بود و مزهٔ واقعى آن را او دريافت نموده بود. او مى‌گفت: لحظه‌اى به دنبال معرفت ذاتت و نفست بگرد، دقيقه‌اى در حال خود تفكّر كن تا خودت را بيابى كه خداى را خواهى يافت، و در اينصورت تمام مسافرت‌هايت صبغهٔ إلهيّه به خود مى‌گيرد و با خدا و از خدا و به‌سوى خدا خواهى رفت. در آنحال چنانچه تمام جهان بلكه تمام عوالم را سير كنى براى تو ضررى ندارد، زيرا با خدا و عرفان ذات أقدسش سفر نموده‌اى![۲] و نيز مى‌فرمايند: «حضرت حاج سیّد هاشم می‌فرمود: دیده شده است بعضى از مردم حتّى أفراد مسمّىٰ به سالک و مدّعى راه و سبیل إلى الله مقصود واقعى‌شان از این مسافرتها خدا نیست؛ براى انس ذهنى با مُدرَکات پیشین خود و سرگرمى با گمان و خیال و پندار است، و بعضاً هم براى بدست آوردن مدّتى مکان خلوت با همراه و یا دوستان دیرین در آن أماکن مقدّسه مى‌باشد. و چون دنبال خدا نرفته‌اند و نمى‌روند و نمى‌خواهند بروند و اگر خدا را دو دستى بگيرى ـ والعياذباللـه ـ مثل آفتاب نشان دهى باز هم قبول نمى‌كنند و نمى‌پذيرند؛ ايشان أبدا به كمال نخواهند رسيد. فلهذا در تمام اين أسفار از آن مشرب توحيد چيزى ننوشيده و از ماء عذب ولايت جرعه‌اى بر كامشان ريخته نشده، تشنه و تشنه‌كام بازمى‌گردند، و به همان قصص و حكايات و بيان أحوال أولياء و سرگرم‌شدن با أشعار عرفانى و يا أدعيه و مناجاتهاى صورى بدون محتوا عمر خودشان را به پايان مى‌رسانند![۳] 📚 نورمجرد، ج۱، ص۵۳۵-۵۳۸ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱. روح‌مجرّد، ص۶۷۱و۶۷۲ ۲. روح‌مجرّد، ص۶۷۳ ۱۳. روح‌مجرّد، ص۶۷۲ 🆔 @allame_tehrani