بسم الله «عروس خانه‌ی علی» به درب خانه رسیده بود، چند نفری از قبیله‌اش، عروس را مشایعت می‌کردند. داماد بهترین مردان بود وبعد ازخیر النسا، بهترین زن از بهترین قبیله را انتخاب کرده بپد،تافرزندانی شجاع وعاقل برایش بیاورد. دختر اما انگار اجابت سالها دعای خیر پدر و مادرش و دعا برای عاقبت به‌خیری اش را یک‌جا می‌دید:«من وبانوی خانه ی علی مرتضی، بودن؟البته که لیاقت ندارم . من کنیز فرزندان فاطمه و علی هستم.» این حرف اما شعار نبود. پای حرفش خوب ایستاد. چه همان اول که دختر ، درب را گشود و خوش آمد گفت، که فاطمه، بی اجازه‌ی‌او قدمی پیش نگزارد واول زینب را به خانه دعوت کرد.✅ چه زمانی‌که ابالفضل را به دنیا آورد. و گردتاگرد سرحسین فاطمه و علی مرتضی، گرداند :«الهی که فدایی تو باشد پسرم یا اباعبدلله» واین گونه درمیان نه عاشقانگی ، که ادب و ارادت، مادری که نه‌. کنیزی کرد برای خانه‌ی علی مرتضی. البته عاقبتش را هم دید. عاقبت همه ی‌ادب کردن‌ها وسر برآستان اهل بیت ساییدن هایش، این شد: چهار پسر به فرماندهی ابالفضل العباس که در فقه و ادب و شعور و جنگاوری، بدلی از حسنین بود. چهار پسر که قربانی او شدند :به درگاه حسین فاطمه، آن هم نه معمولی در بهترین شکل به قربانگاه و مسلخ عشق رفتند و جانانه، سرسفره‌ی علی بزرگ شدن، را ثابت کردند... به‌راستی چه کسی را یارای وصف‌فاطمه ایست که بالاترین مقامش، خضوع فراوانش درمقام فرزندان علی مرتضی بود.. خوشا به حال او... @zedbanoo