🔰 قسمتی از کتاب فتح خون: 👈اول: مناظره عقل و عشق 💥راوی: صبح شد و بانگ الرحیل برخاست و قافله عشق عازم سفر تاریخ شد. ❓خدایا، چگونه ممکن است که تو این باب رحمت خاص را تنها بر آنان گشوده باشی که در شب هشتم ذی الحجه سال شصتم هجری مخاطب امام بوده‌اند و دیگران را از این دعوت محروم خواسته باشی؟ آنان را می‌گویم که عرصه حیاتشان عصری دیگر از تاریخ کره ارض است. هیهات ما ذلک الظن بک ـ ما را از فضل تو گمان دیگری است. پس چه جای تردید؟ 🔺راهی که آن قافله عشق پای در آن نهاد راه تاریخ است و آن بانگ الرحیل هر صبح در همه جا بر می‌خیزد. واگر نه، این راحلان قافله عشق، بعد از هزار و سیصد چهل و چند سال به کدام دعوت است که لبیک گفته اند؟ 🔺الرحیل! الرحیل! 🔺اکنون بنگر حیرت میان عقل و عشق را! 🔺اکنون بنگر حیرت عقل و جرأت عشق را! 🔺بگذار عاقلان ما را به ماندن بخوانند... راحلان طریق عشق می‌دانند که ماندن نیز در رفتن است. جاودانه ماندن در جوار رفیق اعلی و این اوست که ما را کشکشانه به خویش می‌خواند. https://eitaa.com/alzahranasr_lib