🔰 بخشی از کتاب ناگفتههایی از حقایق عاشورا
معاويه و حكم امارت ابن زياد
وضع شهر كوفه آشفته شد، به گونه اى كه آن شهر در معرض از دست رفتن بود. در اين هنگام يزيد به سرجون نصرانى كه مشاور و مَحرم اسرار پدرش معاويه بود، مراجعه كرد و با او مشورتى نمود.
سرجون به يزيد گفت: اگر هم اكنون پدر تو زنده شود و به تو امرى كند، آيا اطاعت مى كنى؟
گفت: آرى!
سرجون بى درنگ، حكم ولايت و سرپرستى عبيداللّه بن زياد را بر كوفه بيرون آورد. مفاد حكم چنين بود: عبيداللّه بن زياد با حفظ سمت قبلى كه ولايت بصره است، به ولايت كوفه نيز منصوب مى گردد.
معاويه اين حكم را به خط خود نوشته و به سرجون سپرده بود تا در وقت مناسب آن را به يزيد ارائه كند.
آن چه مهم به نظر مى رسد، از اين تاريخ به بعد است. از اين مرحله به بعد، امر به قتل سيّدالشهداء عليه السلام صورت مى پذيرد و از اوّلين نامه اى كه يزيد به همراه حكم سرپرستى شهر كوفه (نامه پدرش) براى عبيداللّه فرستاد، نقش يزيد شروع مى شود.
يزيد در اين نامه نخستين دستور رسمى بر قتل سيّدالشهداء عليه السلام را خطاب به عبيداللّه، صادر كرده است.
نامه يزيد به وليد بن عتبه، والى مدينه پيرامون سيّدالشهداء عليه السلام در نزد تاريخ نگاران به سه صورت آمده است:
يعقوبى (در گذشته 292) و جمعى ديگر چنين مى نگارند: يزيد دستور داد اگر حسين بن على عليهما السلام بيعت نكرد، او را به قتل برسان. وى در نامه اى اين گونه نوشت:
إذا أتاك كتابي هذا، فأحضر الحسين بن علي وعبداللّه بن الزبير فخذهما بالبيعة لي، فإن امتنعا فاضرب أعناقهما وابعث إليّ برؤوسهما،... .
ابن اعثم كوفى (در گذشته 341) در تاريخ خود مى نويسد:
يزيد در نامه اى به وليد بن عتبه نوشت:
... وقد كان عهد إليّ عهداً وجعلني له خليفةً من بعده، وأوصاني أن آخذ آل أبي تراب بآل أبي سفيان... .
... پدرم مرا ولى عهد خود قرار داد و وصيّت كرد انتقام آل ابوسفيان را از آل ابى تراب بگيرم... .
از آن روى گفته اند «انتقام» كه امير مؤمنان على عليه السلام در جنگ هاى صدر اسلام; يعنى بدر و غير آن، بزرگانى از آل ابى سفيان را به قتل رسانده بودند. حال مى بايست يزيد انتقام بگيرد(!)
ابن اعثم مى افزايد: آن گاه يزيد همراه اين نامه، كاغذ كوچكى به اندازه گوش موش پيوست كرد كه در آن نوشته شده بود:
أمّا بعد، فخذ الحسين بن علي وعبدالرحمان بن أبي بكر وعبداللّه بن الزبيروعبداللّه بن عمر بن الخطاب أخذاً عنيفاً ليست فيه رخصة، فمن أبى عليك منهم فاضرب عنقه وابعث إليّ برأسه
بى درنگ حسين بن على، عبدالرحمان بن ابى بكر، عبداللّه بن زبير و عبداللّه بن عمر را احضار كن و هيچ فرصتى به آنان نده! اگر با تو در بيعت با من كوتاهى كردند، گردنشان را بزن و سرهايشان را براى من بفرست!
بر اين عبارت ابن اعثم، چنين خرده گرفته اند كه در آن زمانى كه نامه يزيد به دست وليد رسيد، عبدالرحمان بن ابى بكر زنده نبوده و از طرفى عبداللّه بن عمر قبل از آن تاريخ با يزيد بيعت كرده بود.
بنا بر نقلى كه از صحيح بُخارى گذشت، عبداللّه بن عمر صد هزار درهم پول گرفت و با يزيد بيعت كرد.
اين گونه اشتباهات در تاريخ موجود است و فرد محقق و پژوهنده با فكر و دقّت در عبارت هاى مختلف تاريخى به اين اشتباهات پى مى برد.
اما طبرى در اين زمينه مى نويسد: وقتى يزيد روى كار آمد هيچ غم و مشكلى نداشت، مگر از جانب كسى كه از بيعت او سر باز زده بود و در زمان پدرش معاويه، دست بيعت به يزيد نداده بود.
#ناگفته_هایی_از_حقایق_عاشورا
#محرم_خوانی
📚📚📚 کتابخانه مدرسه علمیه الزهرا علیهاالسلام
https://eitaa.com/alzahranasr_lib
🔰پژوهش مدرسه علمیه الزهرا علیها السلام
https://eitaa.com/alzahranasr_pajohesh