🔰بخشی از کتاب مخزن البکاء
➖پس اهل شام گویا از خواب غفلت بیدار شدند و متنبه گردیدند، بازار و دکاکین را بستند و با یکدیگر میگفتند: این سر مبارک، سر فرزند دختر پیغمبر ما است که ما نمیدانستیم و به ما میگفتند که« این سر خارجی است که خروج نموده بود در زمین عراق»
➖چون این خبر به یزید پلید رسید، آن ملعون امر نمود تا اجزاء بسیاری از قرآن ترتیب دادند و در مساجد متفرق نمودند. چون مردم از نماز فارغ میشدند، آن اجزا را در پیش روی ایشان میگذاشتند تا مردم مشغول خواندن قرآن شوند و حضرت امام حسین علیه السلام را مذکور ننمایند. و از برای مردم سخنی نبود مگر یاد نمودن مصائب آن حضرت...
➖چون این خبر به آن پلید رسید... آن ملعون در میان مردم ندا درداد که حاضر شوند در مسجد جامع... چون مسجد مملو گردید از جمعیت ناس آن ملعون خناس برخاست و خطبه ای ادا نمود، بعد گفت: ای اهل شام شما میگویید که من به قتل آوردم حسین بن علی بن ابی طالب را، به خدا سوگند که من او را نکشتم و نه امر نمودم به قتل او و آن جناب را به قتل آورد عامل من، عبیدالله بن زیاد.
➖و بعد گفت به خدا سوگند که البته به قتل خواهم آورد، آن کسی را که حسین را به قتل آورد....
➕در آن حال قیس بن ربیع گفت: من میگویم که که کشت حضرت امام حسین را، مرا از قتل امان میدهی؟
➖یزید گفت: تو را امان دادم.
➕قیس گفت:به خدا سوگند که به قتل نیاورد آن حضرت را مگر کسی که علم ها را برانگیخت و اموال را در میان مردم تقسیم نمود و عطایا و بخشش ها به ایشان نمود و فرستاد لشگری بعد از لشگری.
➖یزید چون این سخن را شنید گفت: یاویلک! آن شخص کیست؟
➕قیس گفت به خدا سوگند نکشت آن حضرت را مگر تو ای یزید
#مخزن_البکاء
#محرم_خوانی
📚📚📚 کتابخانه مدرسه علمیه الزهرا علیهاالسلام
https://eitaa.com/alzahranasr_lib
🔰پژوهش مدرسه علمیه الزهرا علیها السلام
https://eitaa.com/alzahranasr_pajohesh