🌑چه گذشت.
🌙محرم الحرام
هشتم محرم الحرام ۶۱ ه.ق
📜عمرو؛ نماینده امام حسین علیه السلام
عمروبن قَرَظَة بن كعب انصارى که پدر وى از صحابه رسول خدا صلى الله عليه و آله و از ياران اميرمؤمنان على عليه السلام بود. و در تمام جنگهاى على عليه السلام شركت داشت. در كربلا خدمت امام حسين عليه السلام رسيد و از طرف امام عليه السلام مأمور ارشاد عمر بن سعد شد.[۱]
📜نافع بن هلال و همراهی با حضرت عباس (علیه السلام) در سقایت
امام علیه السلام در روز هشتم محرم، برادر خود عباس بن علی بن ابی طالب را فراخواند جهت تدارک آب برای خیمهها ، در حالی که نافع بن هلال پیشاپیش ایشان با پرچم مخصوص حرکت میکرد؛ وی از ياران اميرمؤمنان على عليه السلام بود و در تمام جنگهاى آن حضرت شركت داشت. مردى بزرگوار، شجاع و قارى قرآن بود. او قبل از شهادت مسلم بن عقيل در بين راه به امام حسين عليه السلام پيوست.[۲] نافع در روز عاشورا به شدت مى جنگيد و اين رجز را مى خواند:[۳]
أَنَا الْغُلامُ الْيَمَنيُّ الْبَجَلِيّ دينِي عَلَى دينِ حُسَيْنِ بْنِ عَلِيّ عليه السلام
«من جوانى يمنى، و از قبيله بجلى (جملى) هستم، دين و آئينم همان دين حسين بن على عليه السلام است».[۴]
ابومخنف نقل مى كند: نافع، نامش را روى تيرهاى خود نوشت و آنها را مسموم كرد و پرتاب مى نمود. هنگامى كه تيرهاى او تمام شد، شمشير خود را از غلاف كشيد و حمله كرد و مى گفت:[۵]
أَنَا الْهُزَبْرُ الْجَمَلِي أَنَا عَلى دينِ عَلِيّ
«من شير مردى از قبيله جملى هستم. من بر دين على عليه السلام هستم».[۶]
سپاه ابن سعد به صورت دسته جمعى بر نافع يورش برد و در حالى كه بازوان وى شكسته شده بود، او را اسير نمودند و نزد ابن سعد بردند، در آنجا شمر او را به شهادت رساند.[۷]،[۸]
📜اتمام حجت سیدالشهدا (علیه السلام) با عمر سعد
در روز هشتم محرم امام حسين عليه السلام قاصدى نزد عمر بن سعد روانه ساخت كه مى خواهم شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتى داشته باشيم. چون شب فرا رسيد ابن سعد با بيست نفر از يارانش و امام حسين عليه السلام نيز با بيست تن از ياران خود در محلّ موعود حضور يافتند.[۹]
امام عليه السلام به ياران خود دستور داد تا دور شوند تنها عبّاس برادرش و على اكبر فرزندش را نزد خود نگاه داشت. همين طور ابن سعد نيز به جز فرزندش حفص و غلامش، به بقيّه دستور داد، دور شوند.[۱۰] ابتدا امام عليه السلام آغاز سخن كرد و فرمود: «وَيْلَكَ يَابْنَ سَعْدٍ أَما تَتَّقِي اللَّهَ الَّذِي إِلَيْهِ مَعادُكَ؟ أَتُقاتِلُنِي وَ أَنَا ابْنُ مَنْ عَلِمْتَ؟ ذَرْ هؤُلاءِ الْقَوْمَ وَ كُنْ مَعي، فَإِنَّهُ أَقْرَبُ لَكَ إِلَى اللَّهِ تَعالى ؛ واى بر تو، اى پسر سعد، آيا از خدايى كه بازگشت تو به سوى اوست، هراس ندارى؟ آيا با من مى جنگى در حالى كه مى دانى من پسر چه كسى هستم؟ اين گروه را رها كن و با ما باش كه اين موجب نزديكى تو به خداست».[۱۱]
ابن سعد گفت: اگر از اين گروه جدا شوم مى ترسم خانه ام را ويران كنند. امام عليه السلام فرمود: «أَنَا أَبْنيها لَكَ ؛ من آن را براى تو مى سازم». ابن سعد گفت: من بيمناكم كه اموالم مصادره گردد.[۱۲] امام فرمود:«أَنَا أُخْلِفُ عَلَيْكَ خَيْراً مِنْها مِنْ مالِي بِالْحِجازِ؛ من از مال خودم در حجاز، بهتر از آن را به تو مى دهم».[۱۳]
ابن سعد گفت: من از جان خانواده ام بيمناكم (مى ترسم ابن زياد بر آنان خشم گيرد و همه را از دم شمشير بگذراند).[۱۴]
امام حسين عليه السلام هنگامى كه مشاهده كرد ابن سعد از تصميم خود باز نمى گردد، سكوت كرد و پاسخى نداد واز وى رو برگرداند و در حالى كه از جا بر مى خاست، فرمود:[۱۵] «مالَكَ، ذَبَحَكَ اللَّهُ عَلى فِراشِكَ عاجِلًا، وَ لا غَفَرَ لَكَ يَوْمَ حَشْرِكَ، فَوَاللَّهِ إِنِّي لَأَرْجُوا أَلّا تَأْكُلَ مِنْ بُرِّ الْعِراقِ إِلّا يَسيراً؛ تو را چه مى شود! خداوند به زودى در بسترت جانت را بگيرد و تو را در روز رستاخيز نيامرزد. به خدا سوگند! من اميدوارم كه از گندم عراق، جز مقدار ناچيزى، نخورى».[۱۶] ابن سعد گستاخانه به استهزا گفت: «وَ فِي الشَّعيرِ كِفايَةٌ عَنِ الْبُرِّ؛ جو عراق مرا كافى است!».[۱۷]،[۱۸]
آری امام عليه السلام در هر گام به اتمام حجّت مى پردازد تا هيچ كس فردا، ادّعاى بى اطّلاعى نكند، جالب اين كه فرمانده لشكر دشمن نيز تلويحاً حقّانيّت امام عليه السلام و ناحق بودن دشمن او را تصديق مى كند، تنها عذرش ترس از بيرحمى و قساوت آنهاست و اين اعتراف جالبى است![۱۹]
📜كلام امام حسين(علیه السلام) به هرثمة بن سليم
نصر بن مزاحم از «هرثمة بن سليم» نقل می کند: