جواب دندان شکن امام سجاد(علیه السلام)به ابن زیاد
امام سجّاد عليه السلام وقتى وارد مجلس ابن زياد شد، بين امام(علیه السلام) و او گفتگوى شديدى رخ داد به طورى كه ابن زياد دستور داد گردن امام عليه السلام را بزنند. زينب عليها السلام شجاعانه جلوى آنها را گرفت، بعد امام عليه السلام خطاب به ابن زياد فرمود: آيا مرا به مرگ تهديد مى كنى؟«اما عَلِمْتَ أَنَّ القَتْلَ لَنا عادَةٌ وَكَرامَتنا مِنَ اللَّهِ الشَّهادةُ؛ آيا[۲۰] ندانسته اى كه كشته شدن يك كار عادى و معمولى براى ماست، و كرامت و افتخار ما از جانب خدا، شهادت است».[۲۱]،[۲۲]
اسرای اهل بیت علیهم السلام در زندان کوفه
ابن زياد كه پس از این گفت و گوها، كاملًا شكست خورده بود، دستور داد اهل بیت (علیهم السلام) را با غل و زنجیر وارد زندان کوفه کردند.[۲۳]
اهانت عبیدالله بن زیاد به سر امام حسین (علیه السلام) در کوفه
مرحوم علامه مجلسى مى نويسد: از سعيد بن معاذ و عمرو بن سهل نقل شده است كه در مجلس ابن زياد حاضر بوديم و مشاهده كرديم كه عبيداللَّه با چوبدستىِ خود به چشمها و لبان امام حسين عليه السلام مى زد و نسبت به آن حضرت جسارت مى كرد.[۲۴]
سرگذشت سر مقدس سید الشهداء علیه السلام در کوفه
پس از این ماجرا سرهاى بريده را در كوى و برزن به نمايش گذاردند.[۲۵]مطابق نقل سيد بن طاووس پس از اين، ابن زياد دستور داد كه سر مبارك امام حسين عليه السلام را در كوچه هاى كوفه بگردانند (تا قدرت نمايى كند).[۲۶]،[۲۷]
آیاتی که سر مبارک امام حسین(علیه السلام) تلاوت کرد
شيخ مفيد در ارشاد نقل مى كند كه، عبيداللَّه بن زياد دستور داد سر مقدّس امام حسين عليه السلام را ميان همه كوچه ها و قبيله هاى كوفه بگردانند؛ به گمان خود از همه زهر چشم بگيرد. زيد بن ارقم كه شاهد اين ماجرا بود، نقل مى كند من در غرفه ام نشسته بودم كه سر امام حسين عليه السلام را در حالى كه بر فراز نيزه بود از كنارم عبور دادند. وقتى كه آن سر مقدس در برابر من قرار گرفت، شنيدم اين آيه را مى خواند: « «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَباً»؛ آيا گمان كردى اصحاب كهف و رقيم از آيات عجيب ما بودند؟»[۲۸] با شنيدن اين آيه موى بر بدنم راست شد و (لرزيدم) و گفتم:[۲۹]«رَأْسُكَ وَاللَّهِ يَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! أَعْجَبُ وَأَعْجَبُ ؛ اى پسر رسول خدا! ماجراى سر تو بسيار شگفت انگيزتر و عجيب تر (از ماجراى اصحاب كهف و رقيم) است!».[۳۰]،[۳۱]
خبر شهادت امام حسین(علیه السلام) در مدینه و شام
عبيداللَّه بن زياد نامه اى به مدینه و شام نوشت و يزيد را از شهادت امام حسين عليه السلام و يارانش آگاه ساخت.[۳۲]،[۳۳]
شهادت عبدالله بن عفیف
«عبيداللَّه بن زياد» براى ايجاد جوّ تبليغاتى و توجيه عملكرد خود و جلوگيرى از شورش مردم، مردم را در مسجد گرد آورد و به منبر رفت.[۳۴]
سيد بن طاووس مى نويسد: ابن زياد نخست حمد و ثناى الهى را بجا آورد! و در ضمن سخنانش گفت: «سپاس خداوندى را كه حق و اهل آن را آشكار كرد و اميرالمؤمنين! و پيروانش را پيروز نمود و (نعوذ باللَّه) دروغگو فرزند دروغگو را كشت».[۳۵]
در اين ميان عبداللَّه بن عفيف أزْدى [۳۶] از جاى برخاست و فرياد زد: «يَابْنَ مَرْجانَةَ! إِنَ الْكَذَّابَ ابْنَ الْكَذَّابِ أَنْتَ وَأَبُوكَ، وَمَنِ اسْتَعْمَلَكَ وَأَبُوهُ. يا عَدُوَّاللَّهِ! أَتَقْتُلُونَ أَوْلادَ النَّبيّينَ وَ تَتَكَلَّمُونَ بِهذَا الْكَلامِ عَلى مَنابِرِ الْمُسْلِمينَ ؛ اى پسر مرجانه! دروغگو پسر دروغگو، تو و پدر توست و آن كسى است (يزيد) كه تو را به اين مقام منصوب كرد و پدر او (معاويه) است. اى دشمن خدا! آيا فرزندان پيامبران را مى كشيد و آنگاه بر منبر مسلمانان، اينگونه (وقيحانه) سخن مى گوييد؟!».[۳۷]
ابن زياد (كه انتظار چنين سخنى را از هيچ كس نداشت، آشفته و) خشمگين شد[۳۸] و در ادامه دستور داد گردنش را زدند و بدنش را در محله «سبخه»[۳۹] كوفه او را به دار[۴.] آويختند.[۴۱]،[۴۲]
به يقين افرادى مانند عبداللَّه بن عفيف در تاريخ كم اند، پيرمردى نابينا كه تاب و توان خود را در جنگ با دشمنان اسلام و اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله از دست داده، اين چنين با گفتار و عمل خود، جانانه از حق دفاع مى كند و جان خود را بر سر اين كار مى گذارد و خوشحال است كه به آرزوى ديرينه اش- همان شهادت در راه خدا رسيده است.[۴۳]
[۱] زهرا (سلام الله علیها) برترين بانوى جهان ؛ ص ۱۴۲.
[۲] ر.ک: بحارالانوار؛ ج ۴۵؛ ص ۱۰۹ و ۱۶۵.
[۳] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص ۲۵.
[۴] همان ؛ ص ۵۶۵.
[۵] ظاهراً اين فاطمه، همان فاطمه بنت الحسين است كه همسر حسن مثنّى (فرزند امام حسن عليه السلام) بوده است و تعبير به «كَما قَتَلْتُمْ جَدَّنا