🔻امام خمینی و حجاب (۱):
دورۀ پیش از انقلاب
🖊 مهدی جمشیدی
۱🔸. «در اسلام، زن باید حجاب داشته باشد، ولی لازم نیست که چادر باشد؛ بلکه زن میتواند هر لباسی را که حجابش را به وجود آورد اختیار کند. ... اسلام نمیخواهد که زن به عنوان یک شیء و یک عروسک در دست ما باشد. اسلام میخواهد شخصیّت زن را حفظ کند و از او انسانی جدّی و کارآمد بسازد. ما هرگز اجازه نمیدهیم تا زنان، فقط شیئی برای مردان و آلت هوسرانی باشند. ... احترام و آزادیای که اسلام به زن داده است، هیچ قانونی و مکتبی نداده است.»
(صحیفۀ امام، ج۵، ص۲۹۴، ۷ دی ۱۳۵۷). مسألۀ حجاب زن، گره خورده با «شخصیّت اجتماعیِ» اوست؛ چنانکه معنی و دلالت مستقیمِ بیحجابی، «شئ وارگی» و «عروسک شدگیِ» زن خواهد بود. در این صورت، زن به «ابزار هوسرانیِ مرد» تبدیل خواهد شد و شأنی جز این نخواهد داشت. «شئ وارگی» و «عروسک شدگیِ» زن یعنی فروکاهیده شدن زن به «بدن» و اینکه وجود زن، فلسفه و غایتی جز بدن او ندارد و تمام ارزش و جذابیّتش، برخاسته از بدنش است. بیحجابی نیز، «آشکارسازیِ بدن» است؛ زنِ بیحجاب، بدن خویش را به دیدگانِ دیگران عرضه میکند تا از طریق بدنش، «اعتبار اجتماعی» به دست آورد و دیده شود. زنِ بیحجاب، شئ و عروسک است و همچون وسیله و ابزار، و ازاینرو، بیشخصیّت.
۲🔹. «ما همه گونه آزادی را به زن خواهیم داد؛ البتّه جلوی فساد را میگیریم ... . ترقی به کمالات انسانی و نفسانی است، و با اثر بودن افراد در ملّت و مملکت است ... اگر بخواهند کاری خلاف عفت بکنند و یا مضر به حال ملّت ... جلوگیری میشود؛ و این، دلیل بر مترقی بودن است.»
(صحیفۀ امام، ج۵، صص۵۲۰-۵۲۱، ۳ بهمن ۱۳۵۷).
آزادی در منطق اسلام، چهارچوبمند است و مشروط به صلاح و سعادت است؛ یعنی انسان، دارای مصالح واقعی است و اگر در راه آنها گام بردارد، پیشرفت حقیقی کرده است و حرکت در جهت دیگر، فساد است. پس آزادی، در نسبت با «صلاح» و «فساد» تعریف میشود. دربارۀ زن نیز از صلاح و فساد، به «عفت» و «بیعفتی» تعبیر میشود؛ یعنی شکلی از آزادیِ زن، میتواند مولّدِ بیعفتیِ زن باشد. در این منطق، حدود آزادی را باید با ارجاع به «مصالح و مفاسد»، مشخص کرد، نه «نفسانیّتِ فردی یا جمعی».
۳🔸. خبرنگار فرانسوی در نوفل لوشاتو از امام خمینی میپرسد برخی از رسوم اسلامی مانند حجاب اجباری رها شده است. آیا در جمهوری اسلامی از نو اجباری خواهد شد؟ و امام پاسخ میدهد: «حجاب به معنای متداول میان ما، که اسمش حجاب اسلامی است، با آزادی مخالفتی ندارد؛ اسلام با آنچه خلاف عفت است مخالفت دارد. و ما آنان را دعوت میکنیم که به حجاب اسلامی روآورند. و زنان شجاع ما، دیگر از بلاهایی که غرب به عنوان تمدّن به سرشان آورده است به ستوه آمدهاند و به اسلام پناهنده شدهاند.»
(صحیفه امام، ج۵، ص۵۴۱، ۷ بهمن ۱۳۵۷).
ازاینرو، «حجاب» در مقابل «بیعفتی» است نه در مقابل «آزادی». حجاب، «دیگریِ بیعفتی» است و چنانچه «حجاب» در میان نباشد، «بیعفتی» واقع خواهد شد. آنچه که «حریمدارِ عفت» است، حجاب است. پس «بیحجابی»، بهطور ذاتی با «بیعفتی» تلازم دارد و زنِ بیحجاب، چه بخواهد و چه نخواهد، خدشه به «عفت» خویش وارد کرده است. این سخن به آن معنی است که بیعفتی، منحصر به «ارتباطاتِ لمسیِ نامشروع» نیست، بلکه «التذاذاتِ بصریِ نامشروعِ» نیز خلاف عفت است و چون بیحجابی، چنین زمینهای را فراهم میکند، سازگار با «عفت» نیست. زنی که با برهنگیِ بدنش، بستر را برای «تمتّعاتِ دیداریِ مردان» فراهم میکند، برخلافِ «عفت» رفتار کرده است. زنی که «حجاب» را کنار مینهد، از «عفت» یا دست کم بخشی از عفتِ خویش عبور کرده است؛ چون این پوسته است که آن گوهر را حفظ میکند.
نکتۀ دیگر اینکه امام خمینی در این مرحله، هر چند «حجاب اجباری» را نفی نمیکند، اما با ملایمت، زنان را به حجاب اسلامی، «دعوت» میکند. این مرحله، مرحلۀ «دعوت فرهنگی» است، اما مسأله این است که ایشان، اصل امکان «رسمی سازی» و «قانونی کردنِ» حجاب را انکار نمیکند و در عین حال میگوید خودِ زنانِ ایرانی در واکنش به آنچه از سوی تمدّن غربی بر آنها رفته است، حجاب اسلامی را برگزیدهاند.
همچنین امام خمینی، مسألۀ حجاب را به قلمرو «مناسباتِ تمدّن» نیز وارد میکند و میگوید «برهنگیِ زن»، برآمده از «تمدّن غربی» است و در اینجا، نزاع میان ما و تمدّن غربی درگرفته است. پس حجاب، مقولهای است که «رگۀ تمدّنی» دارد و نباید آن را بیاهمّیّت و سطحی انگاشت.