ما تو دانشگاه مسئول خوابگاهمون یه خانم جا افتاده و فوق دوست داشتنی بود که از قضا همسرمش مسئول خوابگاه پسرا بود دخترا رو چند ماه تو خوابگاه زیر نظر میگرفت و بعد همسرش پسرای خوب هم شهری دخترا رو معرفی می‌کرد دو نفری واسطه میشدن برای ازدواج از طریق گرفتن شماره مادر پسرا و دادن شماره خونه دختر خانوما تو چهارسالی که دانشجو بودم غریب به 7 8 تا از بچه های خوابگاه با واسطه گری این زن و شوهر فوق العاده مهربون ازدواج کردن یکیشونم خودم که بعد از ازدواج تو تابستون سال اول دانشگاه با همسرم خوابگاه متاهلی گرفتیم و بعد از تموم شدن درس هر دومون برگشتیم شهرستان و الحمدلله الان 3 تا فرزند داریم کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi