باسمه تعالی
جناب آقای شهید سید مرتضی آوینی
با سلام و احترام،
همانگونه که جنابعالی بهتر از ما شاهد هستید، اینروزها معبر تنگ شهادت دوباره تبدیل به دروازهٔ شهادت شده است. واقعیت این است که شهدا ماندهاند تا دست ما را بگیرند و نگذارند زمانه، ما را با خود ببرد. حالا که یک گردان از اصحاب آخرالزمانی سیدالشهداء امروز مهمان شما هستند، لطفاً از طرف ما به آنها سلام برسانید و بگویید خانوادههاشان لحظهی آخری نتوانستند سیر آنها را ببینند و دارند دق میکنند.
من خودم مادری دیدم که جنینِ کودکش را کفنپوش کرده و در آغوش کشیده بود و گریهاش صدا نداشت. دانشمندی دیدم که طاقت دوری طایفهاش را نداشت و دشمن همه را با هم نسلکشی کرده بود. سربازی را سراغ دارم که تازه استخوان ترکانده بود و قرار بود چشم بد دور، عصای دست پدر و مادرش شود. سرباز، چتر پدافند را روی سرمان گرفته بود تا به صدای آتشبار او دلمان قرص شود که تیر دشمن به ما نمیخورد و کاش به ما میخورد. سرداری میشناختم که کابوس اسرائیل بود و خدا گردنش را باریک آفریده بود تا در مقتل کربلای عشق آسانتر بریده شود.
اینها را که شما بهتر از ما میدانی. خاطر جنابتان را بیش از این مکدّر نکنم. خواستم بگویم با همهٔ اینها، مردم نگذاشتند خرمشهر دوباره سقوط کند. خیابانهای تهران شاهد است که مردم، قدرشناس مهمانان شما هستند. خواستم اطلاع دهم که به دوران «جراحت قدس را جز به خون نمیتوان شست» رسیدهایم. خواستم فقط یادآوری کنم که دروازهٔ شهادت باز شده و جای شما و «روایت فتح» شما خیلی خیلی خالی است.
ارادتمند و در حسرت دیدار شما
✍🏼زهرا محسنیفر
🌷اللهم عجل لولیک فرج🌷