🐪 منزل «ذوحُسَم» 🌴 ⛰ " ذو حسم " نام کوهی است که بین آن و " عذیب الهجانات " تا کوفه، ۳۳میل فاصله است ؛ ابوحنیفه دینوری آن را ذی جشم نقل کرده است. [۱] این منزل یکی از منازلی است که کاروان امام حسین (علیه‌السلام) در آن فرود آمده است. 🌹هنگامی که کاروان به "ذو حسم" رسید، امام حسین (علیه‌السّلام) پیاده شد و دستور داد چادرها را برپا کردند. وقتی چادرها نصب شد، لشکریان کوفه رسیدند. آنان هزار نفر به فرماندهی حربن یزید تمیمی یربوعی بودند. حر و سوارانش در گرمای نیمروز رسیدند و در مقابل حسین (علیه‌السّلام) توقف کردند. 🌹 امام حسین (علیه‌السّلام) و یارانش عمامه به سر داشتند و شمشیرهایشان را حمایل کرده بودند. در این هنگام حسین (علیه‌السّلام) به جوانان فرمود: این جماعت را آب بدهید و سیرابشان کنید و به اسب هایشان نیز آب بنوشانید. جوانان برخاستند و به آنها آب دادند تا اینکه سیرابشان کردند. 🐴 آن گاه ظرفها را پر از آب کرده، مقابل اسب‌ها گذاشتند. وقتی که اسبی سه، یا چهار یا پنج نفس از آن آب می‌خورد، آب را از مقابل او برمی داشتند و مقابل اسب دیگر می‌گذاشتند، تا اینکه همه اسب‌ها سیراب شدند. 👤 شخصی به نام علی بن طعان محاربی می‌گوید: من با حربن یزید بودم و جزء آخرین کسانی بودم که به آنها ملحق شدم. وقتی حسین، عطش من و مرکبم را دید گفت: راویه را بخوابان. راویه در ذهن من به معنای مشک بود؛ از این رو منظور او را نفهیدم. (امام از لفظ راویه، شتری را که مشک آب بر آن حمل می‌شد قصد کرده بود؛ زیرا اهل حجاز چنین شتری را راویه می‌گویند ولی چون علی بن طعان، عراقی بود و اهل عراق مشک را راویه می‌گویند، لذا ابتدا منظور امام برایش روشن نبود) [۲][۳] این بار گفت: شتر را بخوابان. من شتر را خواباندم. سپس گفت: آب بنوش، وقتی مشغول نوشیدن شدم، آب از مشک بیرون می‌ریخت. حسین گفت: مشک را بپیچان. ولی من نمیدانستم چگونه این کار را بکنم. او برخاست و آمد و مشک را پیچاند و من آب خوردم و مرکبم را سیراب کردم. [۴] 🥀 اتمام حجت امام با لشکر حر 🕯وقت نماز ظهر فرا رسید. حسین (علیه‌السّلام) به حجاج بن مسروق جعفی فرمود که اذان بگوید. او اذان گفت. امام با یک ازار (پارچه یا حوله‌ای که به دور کمر میبندند.) و رداء (پارچه یا حوله‌ای که بر دوش می‌اندازند.) و نعلین از چادر بیرون آمد و بعد از حمد و ثنای خدا، فرمود: ای مردم، این سخنم، عذر من به پیشگاه خدا، و اتمام حجت بر شماست. من به سوی شما حرکت نکردم، مگر زمانی که نامه هایتان به من رسید و فرستادگانتان نزد من آمدند (تا بگویند) که ما امامی نداریم؛ نزد ما بیا تا شاید خداوند در پرتو شما، ما را بر محور هدایت جمع کند. اینک اگر بر دعوتتان پایبند هستید من آمده‌ام، و اگر عهد و پیمانی که موجب اطمینان من بشود، به من بسپارید به شهرتان وارد می‌شوم و اگر این کار را نکنید و ورودم را خوش نداشته باشید، برمی گردم به همان جایی که ازآنجا به سوی شما آمده‌ام. [۵] بنا به نقل دینوری امام این سخنان را پس از اقامه نماز ظهر ایراد فرمود [۶] 🌹در این هنگام امام به مؤذن فرمود که اقامه بگوید. پس از اینکه اقامه گفته شد، امام رو به حر کرد و فرمود: آیا می‌خواهی با یارانت نماز بخوانی؟ حر گفت: نه؛ شما نماز بخوانید و ما با شما نماز میخوانیم. امام نماز جماعت را اقامه کرد. بعد به چادر خود بازگشت و اصحاب، اطرافش جمع شدند. حر هم به جایگاه خود بازگشت و به خیمه‌ای که برایش برپا کرده بودند وارد شد. عده‌ای از نیروهایش نزد او رفتند و بقیه نیروها به صف‌های خود برگشتند و هرکس لجام اسب خود را گرفت و در سایه اسبش نشست. هنگام عصر، حسین (علیه‌السّلام) فرمان داد که (کاروانیان) خود را برای حرکت آماده کنند؛ سپس (از خیمه خویش) بیرون آمد و به منادی اش دستور داد که وقت عصر را اعلام کند و اقامه عصر را بگوید؛ سپس امام جلو ایستاد و با افراد قوم (یعنی یاران خود و افراد حر) نماز خواند. 🥀 ماجرای برخورد امام با حر 🍃🕯بعد از سلام نماز، رو به طرف حر و افرادش کرد و بعد از حمد و ثنای خدا فرمود: ‌ای مردم! اگر شما پارسایی پیشه کنید و حق (حکومت) را برای اهلش بشناسید، برای خدا رضایت بخش تر است. ما اهل بیت، از اینهایی که ادعای چیزی را دارند که از آن آنها نیست و در میان شما به ظلم و ستم رفتار می‌کنند، به امر حکومت سزاوارتریم. ولی اگر ما را نمی‌پذیرید و نسبت به حق ما جاهل هستید و نظرتان غیر از آن چیزی است که در نامه هایتان نوشته شده بود و فرستادگانتان بر اساس آن نزد من آمدند، از نزد شما برمی گردم![۷] 🥀حر گفت: به خدا سوگند ما از این نامه‌هایی که می‌گویی خبر نداریم! حسین (علیه‌السّلام) فرمود: ‌ای عقبة بن سمعان: آن دو خرجینی که نامه‌ها در آنهاست بیاور. عقبه دو خرجین پر از نامه را آورد و پیش روی آنها به زمین ریخت. حر گفت: ما جزو کسانی که برای شما نامه نوشته‌اند نیستیم. ما مامور هستیم وقتی که به شما رس