شیفت که تمام شد راهی منزل شدم . دیدم درب منزلمان خیلی شلوغ است . پرسیدم چه اتفاقی افتاده ؟ گفتند پسر شما از بالای پشت بام به پایین افتاده . درکمال ناامیدی خودم را به بیمارستان رساندم ، سراغ پزشک رفتم وگفتم : من خادم حضرت معصومه هستم به خاطر بی بی در حق فرزندم کوتاهی نکن . گفت: هرکاری ازدستم برمی آمد انجام دادم . مریض مثل یک مرده افتاده و کاری از دست ما ساخته نیست . دلم شکست رو به حرم ایستادم وگفتم : راضی نشوید که خدمتگذار شما اینگونه بی فرزند شود . هنوز سمت حرم بودم که دیدم پسرم پلکی زد . نفس کشیدن دوباره ی اش را مدیون حضرت معصومه هستم. عکس: محمد وحدتی گروه معارف آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) 🔷 @amfm_ir