فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درددل با پدرش . . . بخشی از نامه ی منظوم دختر شهید ناصری خطاب به پدرش: ..... دائما مي گوييم مادرم هر كه رفته سفر برگشته؛ پدر دوست من، پدر همسايه، پدران ديگر ؛ پس چرا او سفرش طولانيست ؛ او كجا رفته مگر ؛ او كه هرگز دل بي مهر نداشت ؛ او كه هر روز مرا مي‌بوسيد؛ او كه مي گفت «برايش به خدا دوري از ما سخت است»؛ پس چرا دير نمود. آري من مي‌دانم كه چرا غمگين است؛ علت تأخيرش من فقط مي‌دانم؛ آخر آن موقع‌ها، حرف قرآن و خدا و دين بود؛ كربلا بود و هزاران عاشق؛ همه‌ مسئولين چون رجايي و بهشتي بودند؛ حرف يك رنگي بود؛ ظاهر و باطن افراد ز هم فرق نداشت؛ همه‌ خواهرها زير چادر بودند؛ صحبت از تقوا بود؛ همه جا زيبا بود؛ جاي رقص و آواز ، همه جا صوت قرآن مي‌آمد؛ همه خط ها روشن، خوب و خوانا بودند؛ حرف از ايمان بود؛ حرف از تقوا بود. اما امروز پدر، درد و دل بسيار است؛ همه آنچه به من مي‌گفتي، رنگ ديگر دارد يا بسي كم رنگ است؛ خط كج گشته هنر؛ بي‌هنران همگي خوب و هنرمند شدند؛ كج روي محبوب است. در مجالس و سخنراني‌ها جاي زيباي شهيدان خاليست؛ يا اگر هست از آن بوي ريا مي‌آيد. نام های شهدا را از روی اماکن برمی دارند؛ از دل غمزده ما همگی بی خبرند. یا نه بهتر گویم؛ بر روی اشک یتمیمان شهید جُنگ شادی دارند. سرقت مال عمومی هنر است؛ حرف از آزادي است، حرف از رابطه با امريكاست؛ آري من مي‌دانم، علت اندوه تو اينست بابا؛ پدرم من اين بار مي‌نويسم كه اگر برگشتن ز برايت سخت است ما بياييم برت؛...... . . @aminaftab