نـوزاد را پیـچـید در پارچهای سـفیـد، آورد
نزدِ رسول خدا. روز هفتم تولد حسین بود.
موهایـش را تراشیدند و هموزنـش صـدقه
دادند.
پیامبر بایـد به دسـتور خـدا برای حسین
عقیقه میکرد. گوسفندی را آب دادن؛ رو
به قبله ذبحش کردند.
رسول خـدا روزِ تولد حسین هم گریه کرده
بودند. مـادرش فاطمه هـم گریسـته بود، از
وقتی که خدا حسین را همراهش کرده بود،
روزیِ اشک را هم داده بود !
میشنید صدایی از جنینی که باردار بود
_ انا عطشان . . . .
ـ ـ ـ ـ ـ ـ❀ـ ـ ـ ـ ـ ـ
منتهیالامال | ج۱ | ص۳۳۷