با طلا باید نوشت ....
کلام هفدهم
💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫
👨🦯یه روز بابابزرگ ....
داشت خط می نوشت 🖌
🧑🦰 من که خوب دقت کردم دیدم نوشته ....
" میازار موری که دانه کش است "
پرسیدم : 👳♂بابابزرگ ما مورچه ها🐜 رو آزار نمیدیم ولی اونا ما رو آزار میدن ....
بابابزرگ خندید و گفت : نه بابا جُون 🐜 مورچه ها آزاری واسه ما ندارن ....
من گفتم : ولی بابابزرگ ببین این 🐜 مورچه ها هر جای خونه ما که دلشون بخواد لونه درست میکنن و میرن و میان و اذیت میکنن ....
ولی 🐝 زنبورها رو ببین همیشه خونه اشون رو بالا میسازن و آزاری واسه ما ندارن ....
تازه عسل 🍯 خوشمزه هم بهمون میدن ولی مورچه ها 🐜 هیچی نمیدن ....
باز 👳♂ بابابزرگ خندید و گفت : عزیزم میدونی همین مورچه ها چقدر از حشرات رو 🪳🕷 به عنوان غذا میبرن داخل لونه شون و اطراف ما رو پاکسازی میکنن ....
ولی این سوال تو ، من رو یاد یه قصه 📖 انداخت ، اگه تو بتونی این قصه رو واسه من توضیح بدی یه جایزه 🎁 خوب پیش من داری ....
قصه اینه :
🐝 زنبوری موری 🐜 را دید که به هزار حیله دانه 🌽 به خانه میکشید و در آن رنج بسیار میدید و حرصی تمام میزد ....
🐝 او را گفت : ای مور 🐜 ....
این چه رنج است که بر خود نهادهای
و این چه بار است که اختیار کردهای ؟
بیا مُطعم و مشرب (آب و غذا) 🍯 مرا ببین که از هر طعامی لذیذتر است ، تا من از آن نخورم به 🤴 پادشاهان نرسد ....
" هر جا که خواهم نشینم و هر چه که خواهم خورم " ....
🐝 زنبور این بگفت و به سوی 🍖دُکان قصابی پر زد و بر روی پاره ای گوشت لذیز نشست ....
قصاب که کارد 🔪در دست داشت عصبانی شد 😡 و بزد و زنبور را به دو پاره کرد و بر زمین انداخت ....
🐜 مور بیامد و پای زنبور 🐝 را بگرفت و بکشید ....
زنبور گفت : آهای مور ؟ مرا به کجا میبری ....
🐜 مور خندید و گفت : " به هر آنجا که خواهم و نشینم البته نه چون تو "
( هر کس به حِرص و طمع چون تو به جائی نشیند که خودش خواهد ) ....
( چون من به جایی کشندَش که خودش نخواهد ) ....
👨🏫 به قول شاعر :
افتادگی آموز اگر طالب فیضی
هرگز نخورد آب زمینی که بلند است
ببین عزیزم ....
اگر عاقل 👳 به این حرف دقت کنه هیچ وقت برای بزرگی و بزرگ دیده شدن حرص نمیزنه و طمع 🥴نمیکنه ....
حالا گُل من ....
سعی کن اول جایگاهت رو 🪑 بشناسی بعد بزرگی کنی ....
باشه عزیزم
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷