🔸از سفر آمدی و روشن شد چشم هایی که تارتر شده اند از سفر آمدی به جمعی که همگی دست بر کمر شده اند 🔹آمدی تا بگوییَم بر نی نشده دخترت فراموشت شانه ام یاریَم اگر که کُند می شود دست هایم آغوشت 🔸زخم های تو را شمردم که یک به یک نذر بوسه ای دارم چه قدر زخم بر لبت داری چه قدر بوسه من بدهکارم 🔹با همان بوی سیب و آن لبخند در شبی سوت و کور آمده ای رنگ و رویت چرا عوض شده است تو مگر از تنور آمده ای!؟ 🔸بعد از این دست بادها ندهم گیسوان تو را که شانه کنند من نمردم که سنگ ها هر بار زخم پیشانیت نشانه کنند 🔹رنگ و رویم پریده می دانی چند روزی گرسنه خوابیدم شده کوتاه چادرم یعنی خویش را بین شعله ها دیدم 🔸دختران، گرم بازی أمّا من با عمو حرف می زدم آرام گله از چشم های نامحرم از یتیمی از آن همه دشنام 🔹دختری که مقابلم انداخت باز هم نان پاره ی خود را جان بابا به گوش او دیدم هر دوتا گوشواره ی خود را 🔹گیسوانی که داشتم روزی کربلا تا به شام کم کم سوخت خواستم تا که شعله بردارم نوک انگشت های من هم سوخت 🔸لکنتم بیشتر شده، خوب است لکنت دخترانه شیرین است لهجه ام را ببین عوض شده است چه قدر دست زجر سنگین است منبع : @Arshiv_Gholam سلام‌الله‌علیها ✳️ 🆔 @ammar_enghlab