هدایت شده از تبلیغات دخترونه💓
در خونه رو باز کردم که دیدم با چهره ی برزخی داره نگاهم میکنه قرمز شده بود و جلوش شیشه های خورد شده ریخته بود چیشده بود امروز تولدشه نباید بزارم بهش بد بگزره. با لبخند رفتم سمتش با سیلی که زد بهم خریدایی که توی دستم بود پرت شد روی زمین و خودمم روی زمین افتادم و با چشای متعجب بهش زل زدم و با صدای لرزون صداش زدم که شروع کرد به کتک زدنم انگار حالش دست خودش نبود شیشه ی آبکی رو دیدم که روی اپن بود با لگدی که به کمرم زد دیگه نتونستم تحمل کنم و جیغی از بدبختی خودم زدم موهامو توی دستش گرفت و سرمو سمت خودش گرفت و اربده کشید که به من خیانت میکنی ارههههه؟ اشکام همینطور میریخت و گلوم از جیغ هاایی ک زده بودم میسوخت سرمو تکون داد که انگار موهام از کف سر جدا شدن دستمو روی دستای بزرگ و قدرتمندش گزاشتم و با صدای ضعیف و خش داری گفتم ولم کن که یهو دیدم .... https://eitaa.com/joinchat/3426418877C79ae6abdac