✅آثار ارسطو آثار ارسطو به سه دوره عمده زندگی او تقسیم می شود: 🔸دوره ارتباط او با افلاطون؛ 🔸دوره سال‌های فعالیت در آسوس و متیلن؛ 🔸 زمان ریاست او بر لوکیوم در آتن. این آثار همچنین به دو گروه یا دو نوع تقسیم می شود: آثار عمومی و خارجی که بیشتر آنها به صورت محاوره نوشته شده و برای انتشار عمومی در نظر گرفته شده بود و آثار تعلیمی که اساس درس های ارسطو در لوکیوم را تشکیل می‌داد. از نوع اول تنها قطعات موجود است اما از نوع دوم تعداد زیادی در دست داریم. گفتنه اند که ارسطو، هرچند یک مخترع بزرگ اصطلاحات فلسفی است، درباره سبک و زیبایی کلام مسامحه کار بود، و علاقه وی به فلسفه جدی تر از آن بود که مجاز و استعاره را به جای دلیل روشن به کار گیرد یا به اسطوره بازگردد. در نخستین دوره فعالیت ادبی ارسطو می‌توان گفت که وی با افلاطون پیوندی نزدیک داشت، هم در محتوا و هم، لااقل به طور کلی، در صورت، هر چند در محاورات به نظر می رسد که ارسطو خود را به عنوان رهبر مکالمه و گفت و شنود نمودار ساخته است. احتمال قوی این است که ارسطو در محاورات به فلسفه افلاطونی معتقد است و فقط بعدها فکر خود را تغییر داده است. از آثار این دوره می‌توان به محاوره اُدِموس یا درباره نفس، رساله ترغیب به فلسفه اشاره کرد و احتمال دارد که تاریخ کهن‌ترین بخش‌های آثار منطقی و فیزیک نیز راجع به این دوره باشد. در دوره دوم ارسطو به دور شدن از موضع پیشین که به طور برجسته افلاطونی بود پرداخت و طرز تلقی انتقادی تری نسبت به تعلیم آکادمی اختیار کرد. او هنوز خود را ظاهراً وابسته به آکادمی می‌شمرد، لیکن این دوره دوره نقادی یا رشد و فزونی نقادی درباره مذهب افلاطونی است. این دوره بوسیله محاوره درباره فلسفه مشخص شده است، اثری که نفوذ و تاثیر روشن افلاطونی را با انتقادی از بعضی از مشخصترین نظریات افلاطون ترکیب میکند. بدین گونه هر چند ارسطو افلاطون را بعنوان اوج فلسفه پیشین معرفی می کند، نظریه افلاطونی صور یا مثل را، لااقل تحت صورت متعاقب ترِ بسط و توسعه آن به دست افلاطون، انتقاد می کند. بنظر می رسد که نخستین طرح مابعدالطبیعه نیز مربوط به همین دوره است. در دوره سوم و زمان فعالیت در لوکیوم است که ارسطو بعنوان یک مشاهده گر تجربی و دانشمند ظهور می کند که درصدد برپا کردن یک ساختمان مطمئن فلسفی بر بنیاد استواری است که عمیقا در زمین فرو رفته باشد و چنین قدرتی در این دوره در سازمان دادن به تحقیقات مفصل و مشروح در زمینه های طبیعت و تاریخ ما را به تعجب وامی‌دارد. به طوری که اعتبار روح تحقیق دقيق در پدیده های طبیعت و تاریخ در عالم یونان را باید به او منسوب دانست. آثار دوره سوم بسیار متنوع است که در چند دسته قائل تقسیم بندی هستند: 🔸آثار منطقی که مقالات بسیاری را شامل می‌شود و در دوره بیزانسی، تحت عنوان ارغنون به هم پیوسته و ملحق شده اند. 🔸آثار مابعدالطبیعه. که مجموعه ای از دروسی از تاریخهای مختلف است که به شاگردان آموزش ارائه می‌شد و اسم آن نیز احتمالاً توسط یک مشایی انتخاب شده است. 🔸آثار مربوط به فلسفه طبیعی، علم طبیعی، علم النفس و غیره که شامل کتبی مانند فیزیک، طبیعیات، پیدایش حیوانات، کالبد شکافی و درباره نفس می‌شود. 🔸آثار مربوط به اخلاق و سیاست. که شامل اخلاق کبیر، اخلاق نیکوماخوسی، سیاست، مجموعه قوانین اساسی ١۵٨ مدینه می‌باشد 🔸آثار مربوط به علم الجمال، تاریخ و ادبیات که مشتمل بر خطابه، شعر، مجموعه‌ای مربوط به تعلیم و تربیت و رساله ای درباره حقوق ارضی دولت‌ها و... می‌باشد. در بررسی آثار ارسطو نیازی نیست که فرض شود تمامی آثار، توسط خود او نگاشته شده، بلکه احتمال اینکه این آثار توسط او آغاز و تحت نظارت و سرپرستی او انجام شده وجود دارد. جامعیت علایق و وسعت قلمرو هدفهای او به قدری بود که گردآوری برخی کتب را به دیگران سپرده بود. نکته دیگر اینکه نباید فلسفه ارسطو را نقطه مقابل فلسفه افلاطون تلقی کرد، بلکه باید به آن‌ها بعنوان دو روح و دو جسم نظریه فلسفی مکمل یکدیگر نگریست. تلاش ارسطو در مواجهه با فلسفه افلاطون و برخی نظریه های آن مانند مُثُل و روانشناسی ثنوی این بود که برای آن‌ها بنیاد محکمتر در طبیعیات پیدا کند، اما نباید تصور کرد که ارسطو در دلبستگی به امور واقع و تمايلاتش برای نهادن یک بنیاد استوار تجربی و علمی، فاقد توانایی و قدرتی با نظم و قاعده بود یا از علاقه مابعدالطبیعی خود چشم پوشیده بود. مذهب او نیز به مانند مذهب افلاطونی در مابعدالطبیعه به اوج خود می‌رسد، چنانچه گوته فلسفه ارسطو را به هرمی بلندبالا که پایه وسیعی بر زمین دارد تشبیه می‌کند و فلسفه افلاطون را به شعله ای که به آسمان زبانه می‌کشد تشبیه کرده است. @amniatemeli