طرح درس (شماره ۵)
قسمت اول
بسم الله الرحمن الرحیم
داستان به نام پدر👇
- خیلی پسر بامزه و باحالیه!
- چطور؟
- یکی، دو تا که نیست! همه ی کاراش آخرِ خنده اس!
- مثلا چی؟ بالاخره چیزی می گی یا می خوای مارو الّاف کنی؟
- آخه هوشنگ اسم پدرش " غلامحسین " است. همین دیروز که رفتم دمِ در خونه شون، قبل از اینکه زنگ اونا رو بزنم، صداشون رو از تو حیات می شنیدم که با هم صحبت می کردند. می دونی تو صحبتش با باباش، اون رو چی صدا میزد؟
- خب، حتماً می گفت " بابا "
- نه بابا
- پدر؟
- نه!
- باباجون، پدرجون، آقا و...
- نه بابا دلت خوشه! می گفت " غلام " !
- چی؟ شوخی می کنی؟
- باور کن! خودم شنیدم.
- حتما کسِ دیگه ای اونجا بوده و با اون صحبت می کرده!
- نه، می گفت: غلام! فردا باباها میان مدرسه. تو هم باید بیای!اینکه چیزی نیست. تازه ر بار هم که با پدر و مادرش جایی می رن، همیشه جلوتر از اونا راه می ره و اصلاً کوچکتری و بزرگتری حالیش نیست.
- با این حال مثل لاستیک جلوی تراکتوره دیگه! چون با اینکه کوچکتره ولی جلوی تراکتور حرکت می کنه!!
نکات منفی و کارهای بد در این داستان چه بود؟
بی ادبی هوشنگ – غیبت دو نفر- فالگوش ایستادن یکی از آنها –...
ادامه طرح درس (شماره ۵)👇
eitaa.com/amoo_safa