🌸 " هـیـدرا " 🌸 🌸 قسمت بیست و سوم 🌸 🌟 من لبخندی زدم و گفتم : 🌷 من به شما دروغ نمی گویم ؛ 🌷 سیاره من ، همان زمین است . 🌷 آخه ما جن هستیم . 🌷 و نیازی به سفینه و لباس مخصوص نداریم 🌷 در ضمن ؛ ما جن ها ، 🌷 تمام راه های زمین و آسمان را بلدیم . 🌷 و می توانیم در سه روز ، 🌷 از اولین تا آخرین کهکشان را ، 🌷 طی مسیر کنیم . 🌷 و اینکه زبان شما را بلدم ؛ 🌷 به خاطر این است که ، 🌷 استادم حضرت سلیمان ، 🌷 به من علم زبان شناسی تمام مخلوقات عالم را آموخت . 🌟 باز با تعجب و حیرت فراوان ، 🌟 به هم نگاه می کردند . 🌟 سپس لبخندی زدم و گفتم : 🌷 شما از کجا آمدید ؟! 🌷 به کجا می روید ؟! 🌷 این سه نفر که با شما درگیر شدند ، کی هستند ؟! 🌟 گفتند : 👽 ما از سیاره شیسالان آمدیم . 👽 و داریم به طرف سیاره تبعیدی ساجیون می رویم . 🌷 گفتم : 🌷 پس چرا با هم درگیر شدید ؟! 🌟 کاپیتان گفت : 👽 داشتیم این سه نفر را ، 👽 به سیاره تبعیدی ساجیون می بردیم 👽 که ناگهان موفق شدند ؛ 👽 دست و پای خود را باز کنند . 👽 و از غفلت ما استفاده کردند ؛ 👽 و به ما حمله نمودند . . 🌷 گفتم : 🌷 قضیه این سیاره ساجیون چیه ؟! 👽 گفت : هر خرابکاری ، 👽 در هر سیاره ای که باشد . 👽 در سیاره خودش ، 👽 مجازات و زندانی می شود . 👽 اگر اصلاح شد ، آزاد می شود . 👽 اما اگر قابل اصلاح نباشد ؛ 👽 و خودش هم نخواهد اصلاح گردد ؛ 👽 او را به تبعیدگاه ساجیون ، 👽 منتقل می کنند . 👽 ساجیون ، محل افراد تبعیدی است . 👽 که دور تا دور آن را ، 👽 دیوار لیزری نصب کردند . 👽 به طوری که هیچ کس نمی تواند ، 👽 از آن خارج گردد . 👽 در ضمن ؛ 👽 نگهبانانِ کله گنده ای هم دارد . 🌟 من نیز از روی تعجب ، 🌟 لب های خود را کج کردم . 🌟 کاپیتان نیز ، متوجه تعجب من شد ؛ 🌟 سپس گفت : 👽 چطور ممکن است ؛ 👽 اسم ساجیون را ، نشنیده باشی ؟! 👽 سیاره ساجیون ، 👽 نزدیکترین سیاره به سیسون است . 🌟 بعد از کمی مکث ، دوباره گفت : 👽 دوست داری با ما بیایی ؛ 👽 و از نزدیک ، ساجیون را ببینی ؛ 👽 و بیشتر با آنجا آشنا شوی ؟! 🌟 من نیز کمی فکر کردم و گفتم : 🌷 بله خیلی دوست دارم . 📚 ادامه دارد 📚 ✍ نویسنده : حامد طرفی 🔮 @amoomolla