🐈
داستان تخیلی پسر گربه ای 🐈
🐈 🐈 🐈 قسمت ۳۲ 🐈 🐈 🐈
🇮🇷 فهد ، همه کارهای خلاف مادو را لو داد .
🇮🇷 سپس فرامرز گفت :
🐈 الآن کاری باهات ندارم
🐈 ولی اگه به کسی گفتی که منو دیدی ،
🐈 به خدا نابودت می کنم .
🌟 فهد گفت : باشه چیزی نمیگم
🇮🇷 فرامرز ، به سرعت به طرف قفسش رفت .
🇮🇷 و جلوی چشم گربه ها ، تبدیل به گربه شد
🇮🇷 گربه های ایرانی و خارجی ،
🇮🇷 از دیدن این صحنه تعجب کردند
🇮🇷 و بعد از آن ،
🇮🇷 حرف فرامرز را باور کردند که می گفت :
👈 من یک انسانم نه گربه
🇮🇷 یکی از گربه های خارجی گفت :
⚜ من حرفش و قبول ندارم
⚜ اون میگه من انسانم نه گربه
⚜ پس چرا الآن گربه است ؟!
⚜ پس نتیجه می گیریم هم انسانه هم گربه
🇮🇷 فرامرز ، روز بعد ، بر خلاف همشه ،
🇮🇷 باز هم با صدای اذان ، انسان شد .
🇮🇷 فرامرز از این واقعه ، خیلی تعجب کرد .
🇮🇷 اما به فال نیک گرفت
🇮🇷 و قفس گربه ها را باز کرد .
🇮🇷 و با گربه ها ، به طرف خانه حسن علی رفت .
🇮🇷 مستقیم دنبال اتاق مادو گشت .
🇮🇷 وارد اتاق مادو شدند .
🇮🇷 و گربه ها را به جان او انداخت .
🇮🇷 مادو ، داد می زد و درخواست کمک می کرد .
🇮🇷 فرامرز به او گفت :
🐈 هی مادو ، اگه حرف نزنی ، زنده نمی مونی
🔥 مادو گفت : از من چی می خوای ؟!
🇮🇷 فرامرز گفت :
🐈 بگو با دختر حسن علی چکار کردی ؟!
🇮🇷 مادو گفت :
🔥 من که کاریش نکردم آخه .
🔥 دزدا اونو با خودشون بردن .
🇮🇷 فرامرز گفت :
🐈 خر خودتی ، احمق تویی ، بی شرفِ قاتل
🐈 من می دونم که تو ، اون دختره رو کشتی
🐈 به نفعته که حرف بزنی
🐈 وگرنه این گربه ها ، به حسابت می رسن
🐈
ادامه دارد ... 🐈
📚 نویسنده : حامد طرفی
🔮
@amoomolla