♦️روزی ام الفضل همسر عباس عموی پیامبر، خدمت آن حضرت رسید و عرض کرد:یا رسول الله من امشب خواب بدی دیدم، دیدم گویا قطعه ای از بدن مبارک شما جدا شده، در دامن من افتاد. فرمود:خیر است، فاطمه پسری می آورد که تو او را پرورش خواهی داد. ♦️ام الفضل می گوید:حسین به دنیا آمد و پرورش او را به عهده من گذاشتند. روزی خدمت پیامبر رسیدم، کودک را در دامنش نهادم و چند لحظه از آن حضرت چشم برداشتم، وقتی دوباره نگاهش کردم، دیدم اشک از چشمانش سرازیر است. گفتم:پدر و مادرم فدایت یا رسول الله چرا گریه می کنی؟ فرمود:هم اکنون جبرئيل آمد و به من خبر داد که امت من این پسرم را می کشند. 📕ینابیع الموده،ص۳۱۹،باب۶۰ https://eitaa.com/joinchat/71827456C9cfb0e296d