#قصه_های_قرآن
#حضرت_صالح(ع)
شتر عجيب، معجزه بزرگ حضرت صالح عليه السلام
در قرآن هفت بار سخن از اين شتر با واژه ناقه (شتر ماده) آمده است، آفرينش و شيوه زندگى و اوصاف اين ناقه از عجائب خلقت است، كوتاه سخن آن كه: قوم ثمود با كمال گستاخى به صالح عليه السلام گفتند: تو از افسونشدگان هستى و غفلت را از دست دادهاى، تو مانند ما بشر هستى، اگر راست می گويى معجزه و نشانهاى بياور.(159)
و چنان كه گفته شد، حضرت صالح عليه السلام به قوم سركش خود پيشنهاد كرد كه من داراى معجزه هستم و همين معجزه نشانه صدق و راستى من است، و به شما پيشنهاد می كنم كه هر تقاضايى داريد از من بخواهيد تا من از خداى خود بخواهم و از آن تقاضا تحقق يابد.
نمايندگان قوم ثمود كه هفتاد نفر از برگزيدگان آنها بودند، صالح عليه السلام را كنار كوهى بردند، و گفتند: تقاضاى ما اين است كه از خدا بخواه در كنار همين كوه، ناگهان شترى را كه بسيار بزرگ و سرخ پررنگ و داراى بچه ده ماه در رحم باشد، همين لحظه از دل كوه بيرون آيد.
صالح عليه السلام تقاضاى آنها را پذيرفت و ناگاه حاضران ديدند كوه شكافته شد، و شترى عظيم از دل آن بيرون آمد، و داراى همه ويژگی هايى بود كه آنها می خواستند.
بعضى نوشته اند: اين ناقه از ميان همان سنگى كه قوم ثمود آن را تعظيم می كردند، و در مقابلش قربانی ها می نمودند، به اذن خدا و شفاعت حضرت صالح عليه السلام بيرون جهيد، هنگامى كه آن سنگ شكافته شد، صداى بسيار بلند و وحشت انگيزى كه نزديك بود عقلها را از سر خارج سازد برخاست، و كوه به لرزه در آمد، نخست سر شتر از ميان سنگ بيرون آمد و سپس به تدريج بقيه اعضاى او، تا اين كه تمام پيكر شتر خارج شد، و روى زمين ايستاد.
بت پرستان قوم ثمود كه انتظار آن را نداشتند تا به اين زودى معجزه صالح عليه السلام آشكار گردد، شگفت زده گفتند: از خدا بخواه كه بچه شتر را نيز از رحمش بيرون آورد. حضرت صالح از خدا خواست، در همان لحظه بچه آن ناقه از رحم او جدا شد، و به دور مادرش گردش كرد.
به اين ترتيب، حضرت صالح عليه السلام معجزه صدق پيامبرى خود را به طور كامل به آنها نشان داد.(160)
در اين هنگام آنها چارهاى جز اين نديدند كه ايمان بياورند، اظهار ايمان كردند و تصميم گرفتند تا نزد قوم خود رفته و معجزه حضرت صالح عليه السلام را به آنها خبر دهند و آنان را به سوى ايمان دعوت كنند، ولى 64 نفر از آنها در مسير راه مرتد شدند، و يك نفر نيز در شك و ترديد افتاد، و در نتيجه تنها پنج نفر در ايمان خود پابرجا باقى ماندند.(161)
ناقه صالح داراى ويژگى هايى بود، كه هر كدام از آنها می توانست قلوب مردم را جذب كند و باعث ايمان آنها به حضرت صالح عليه السلام شود، از اين رو مخالفان سعى داشتند اين معجزه را نابود كنند.
خداوند به صالح عليه السلام وحى كرد كه: ما ناقه را براى امتحان و آزمايش قوم می فرستيم، و به مردم خبر ده كه آب شهر بايد در ميان آنها تقسيم شود، يك روز از براى ناقه، و يك روز براى اهالى شهر باشد. و هر كدام از آنها بايد در نوبت خود حضور يابد، و ديگرى مزاحم او نشود.(162)
مردم آب شهر را نوبت بندى كردند، يك روز نوبت ناقه بود كه همه آب را می آشاميد، و روز ديگر نوبت مردم كه از آن آب استفاده كنند.
حضرت صالح عليه السلام به قوم ثمود چنين فرمود: اى قوم من! خدا را بپرستيد كه جز او معبودى براى شما نيست، دليل روشنى از طرف پروردگار براى شما آمده است، و آن اين ناقه الهى است، كه براى شما معجزهاى بزرگ است، اين ناقه را به حال خود بگذاريد كه در سرزمين خدا (از علفهاى بيابان) بخورد، و به آن آزار نرسانيد. كه اگر آزار برسانيد، عذاب دردناكى شما را فرا خواهد گرفت.(163)
این داستان ادامه دارد....
🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉
@amozeshtajvidhefzquran