#قصه_های_قرآنی
#حضرت_لوط(ع)
خبر دختر لوط عليه السلام به پدر!
بعضى چنين می نويسند:
فرشتگان مأمور عذاب وقتى كه از ابراهيم عليه السلام جدا شدند، و به صورت جوانان زيبا به شهر سدوم روانه گشتند، چون به دروازه شهر رسيدند، دخترى را ديدند كه از چاه آب می كشد، از او خواستند كه آنها را پذيرايى كند، دختر در مورد قوم شرور لوط، درباره جوانان تازه وارد نگران شد، و در وجود خود نيرويى - براى حمايت ايشان نديد و خواست تا در يارى آنها از پدرش استمداد كند، او دختر لوط بود، از اين رو مهلت خواست و نزد پدر رفت و ماجرا را گفت.
حضرت لوط از شنيدن اين خبر، سخت نگران شد، و درباره خصوصيات آن جوانان از دخترش توضيح خواست، و براى يافتن بهترين راه، با دخترش به گفتگو پرداخت، و شايد از پذيرفتن و استقبال از واردين، مردد بود، و فكر مىكرد از پذيرفتن شان، معذرت بخواهد، يا حقيقت حال را براى آنها بگويد، تا به زحمت نيفتد، ولى مهر و محبت و مهمان نوازى لوط عليه السلام او را بر آن داشت كه مخفيانه، دور از ديد مردم، به استقبال واردين برود آنها را با كمال احترام به منزل بياورد (با توجه به اين كه قوم لوط، لوط را از مهمان كردن غريبان منع كرده بودند) سرانجام لوط به تصميم خود عمل كرد، و به استقبال جوانان تازه وارد رفت و با كمال احتياط، دور از ديد مردم آنها را به خانه آورد و در خانه را به روى آنها بست تا كسى مطلع نشود.(291)
به اين ترتيب حضرت لوط عليه السلام در شرايط بسيار سخت، خصلت مهمان نوازى خود را به خوبى انجام داد، كه بعد معلوم شد آن جوانان فرشتگان مأمور عذاب هستند.
🔷کانال آموزش حفظ وتجویدقرآن👇
@amozeshtajvidhefzquran