#داستان_های_قرآنی
#حضرت_محمد
داستان جنجالی افک قسمت دوم
سعد بن معاذ (بزرگ طايفه اوس) برخاست و گفت: تو حق دارى، اگر او (تهمت زننده) از طايفه اوس باشد، من گردنش را مىزنم، و اگر از طايفه خزرج باشد، دستور بده تا آن را اجرا سازيم.
سعد بن عباده (بزرگ طايفه خزرج) تحت تأثير تعصب فاميلى قرار گرفت (با توجه به اين كه عبدالله بن ابى سلول از طايفه خزرج بود) به سعد بن معاذ گفت: تو دروغ مىگويى، سوگند به خدا توانايى كشتن چنين كسى را ندارى.
اسيد بن خضير پسر عموى سعد بن معاذ، به سعد بن عباده گفت: تو دروغ مىگويى، به خدا قسم چنين كسى را به قتل مىرسانيم، تو منافقى و از منافقان حمايت مىكنى.
در اين هنگام چيزى نمانده بود كه آتش جنگ بين دو طايفه اوس و خزرج شعله ور گردد، در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بر فراز منبر بود و به گفتار آنها گوش مىكرد، سرانجام آنها را خاموش نمود.
عايشه افزود: اين وضع همچنان ادامه داشت و غم و غصه شديد مرا كلافه كرده بود، يك ماه بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم هرگز كنار من نمىنشست، سرانجام روزى پيامبر نزد من آمد در حالى كه خندان بود، فرمود: بر تو مژده باد كه خداوند با نزول آيات، تو را از اين اتهام مبرا ساخت و آيات اءنّ الَّذِينَ جائُوا بِالاءِفكِ... (آيه 11 تا 16 سوره نور) را خواند.
به دنبال نزول اين آيات، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آنها را كه چنين تهمتى زده بودند، احضار نمود و حد قذف (حد نسبت ناروا زدن به زن با عفت) را (كه هشتاد تازيانه است) بر آنها جارى نمود.(867)
بايد توجه داشت كه شايعهسازان به قدرى اين مسأله را بزرگ كرده بودند كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم چارهاى نداشت جز اين كه مدتى تقريبا با سكوت از كنار مسأله عبور كند تا به موقع آنها را رسوا زاد، و چنان كه از آيه 11 سوره نور استفاده مىشود، گر چه اين شايعه ظاهر زنندهاى داشت، ولى در مجموع خير بود، و موجب شناسايى منافقان پليد گرديد.
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉
@amozeshtajvidhefzquran 👈