✿‍✵✰ هـر شــ🌙ــب یـک ✰✵✿‍ داســتــان مـعـنــوی ✧✾════✾✰✾════✾✧ علی نقی كاسب مؤمن و خیری بود كه هیچگاه وقت نماز در مغازه پیدایش نمی‌کردند در عوض این معلم قرآن در صف اول نماز جماعت مسجد دیده می‌شد یک عمر جلسات مذهبی در خانه‌ها و تكیه‌ها به راه انداخته و كلی مسجد مخروبه را آباد كرده بود ولی از نعمت فرزند محروم بود آنهایی كه حسودیشان میشد و چشم دیدنش را نداشتند دنبال بهانه می‌گشتند تا نمكی به زخمش بپاشند، آخر بعضی‌ها عقده پدر او را هم به دل داشتند پیرمردی كه رضاخان قلدر هم نتوانسته بود جلسات قرآن خانگی او را تعطیل كند علی نقی راه پدر را ادامه داده بود اما الآن پسری نداشت كه او هم به راه پدری برود بخاطر همین همسایه كینه توز، بهانه خوبی پیدا كرده بود تا آتش حسادتش را بیرون بپاشد در زد، علی نقی آمد دم در مردک به او یک گونی داد و گفت: حالا كه تو بچه نداری بیا اینها مال تو شاید به كارت بیاید! علی نقی در گونی را باز كرد یازده تا بچه گربه از توی آن ریختند بیرون قهقهه مردک و صدای گریه علی نقی قاطی شد كنار در نشست و دستانش به دعا بلند و گفت: ای كه گفتی بخوانیدم تا اجابتتان كنم اگر به من فرزندی بدهی نذر می‌کنم كه به لطف و هدایت خودت او را مبلغ قرآن و دینت كنم خدایی كه دعای زكریای سالخورده را در اوج ناامیدی اجابت كرده بود یازده فرزند به علی نقی داد كه یکی از آنها حاج آقا محسن قرائتی است ................................................... 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran👈