«فلسطین، کوچکِ غمگین من.. گرچه زانوهایت خراش عمیقی برداشته و از پا افتاده‌ای و رنج تا اعماق جانت نفوذ کرده، اما از راه، باز نمان و طاقت بیاور و بار دگر روی دردهایت بایست.. ما به پروازِ سیمرغ جان " تو " از زندان کفتارهای زمانه، باور داریم، شانه هایت را صاف کن و بالهای سوخته‌ و زخمی ات را از نو بساز و مرهمی شو بر جانِ دردمندت؛ «بخاطر طفلان و غم مادر و زخم پدری که میان بازوهایت بغل داری.» ! @MedStuMood