🌸 اندکی تامل 🌸
#پارت_۱۷ همین که صدا به گوش علی رسید بلند شد‌ و به سمت در رفت،صداش زدم: _کجا میری؟ _میرم مسجد _
۱۸ _یاسمین خب چرا اینطور میکنی بیا با هم حرف بزنیم،نمیخورمت که،فقط بیا حرف بزنیم _نمیخوام خواستم دوباره پیام بدم که در باز شد و قامت علی رو دیدم که با لبانی خندون وارد خونه شد _سلام،شام درست نکردی بخوریم؟ _منکه آشپزی بلد نیستم،تو بلدی درست کن _خب باشه الآن میرم درست میکنم رفت سمت آشپزخونه و مشغول شد،چند بار به یاسمین زنگ زدم و پیام دادم اما دیگه جوابمو نمیداد،با خودم میگفتم: _چقد زندگیم این چند وقت عجیب شده،حامد یه دفه ای ولم کرد،علی اینطور پیدا شد،یاسمین پیداش شده،و اون خواب...وقتی یاد اون خواب و صحبتای زهرا افتادم دوباره ذهنم درگیر شد،که یعنی واقعا اون خواب واقعیه؟میخواد چیزی بهم برسونه؟میشه زهرا درست بگه؟پس یاسمین چی؟اگه همه چیزو بهم بدن دوباره نمیتونم ازش دل بکنم،با خودم فکر میکردم دیگه ولم کرده ولی میبینم. که اینطور نیست و ظاهرا واقعا عاشقم بوده. کلافه شدم و دستی لای موهام کشیدم،بلند شدم رفتم یه آبی به صورتم زدم که صدای علی رو پشتم احساس کردم _امین داداش چته چرا اینجور دوباره رفتی تو خودت،خب بیا بهم بگو چی شده‌نگرانم انگار این مذهبی ها همش همیطورین اون از زهرا که اونقد نگران میشد حالا هم علی با چهره ای نگران داره باهام حرف میزنه،توی آینه نگاهم به سمتش رفت و بهش گفتم: _چیزی نیست،فقط کمی ذهنم درگیره،زندگیم چند وقتیه بدجور عجیب شده _میدونم ماها رو قبول نداری ولی خب یه چیزایی هم بلدیم،بیا حرف بزنیم شاید بتونم کمکت کنم از این گیر و دار در بیای،منکه غریبه نیستم،مگه بهترین رفیق هم نبودیم؟پیش من هنوز تو همون امین قدیمی هستی حالا نمیدونم شاید من دیگه داداشت نیستم و محرم رازت کس دیگس علی از بچگی خوب بلد بود وقتی چیزی اذیتم میکرد و نمیگفتم دست بزاره رو نقطه ضعفم تا بهش بگم،اما انصافا همیشه هم کمکم میکرد و به نتیجه میرسیدم،سریع رو بهش گفتم: _نه علی اصلا اینطور نیست،تو هنوز داداشمی و بهترین رفیقم اما این مسائلی که این چند وقت برام پیش اومده گیجم کرده،نمیتونم بفهمم جریان چیه،همه چیز عجیب شده دیگه به صورتش نگاه نمیکردم و ادامه دادم: _از اون حامد که یه باره ای ولم کرد و رفت،اون جریان خواب،اینکه تو رو بعد از این همه سال دیدم و حالا که این دختره.... حرفم رو قطع کردم و چیزی نگفتم جواب حرفام سکوت علی بود اما میدونستم چه درگیری ذهنی درست شده براش ادامه دارد.... ✍ط،تقوی @andaki_tamol