#پارت_۳۰
تاریکی هوا خبر از رسیدن وقت شام میداد و گرسنگی هم اون رو تأیید میکرد،زهرا میز شام رو چیده بود و خودش رفت به سمت اتاق خودش،ما رفتیم دور میز نشستیم و حسین که از نبودن زهرا تعجب کرده بود پرسید
_عمو خاله چرا نمیاد؟
_اون اتاق خودش غذا میخوره،راحت تره
_خب بیاد هممون پیش هم بخوریم
_خودت برو بهش بگو
از صندلی پایین رفت و به سمت اتاق زهرا قدم برداشت،نمیدونم چی بینشون گذشت که بعد از چند دقیقه دیدم حسین با لبانی خندون داره میاد و زهرا هم با چادر رنگی پشتش حرکت میکنه،اما زیاد سر حال نبود
اومد نشست و زیر لب سلامی کرد،معلوم بود نه علی و نه زهرا اصلا راحت نیستن،علی نمیتونست سریع غذا بخوره اما زهرا مقداری تند کمی از غذاشو خورد و پاشد رفت
حسینم زیر گوش من گفت:
_عمو،خاله چشه؟عمو علی هم یه طوریه!
نمیدونی چشونه
از حرفش لبخند روی لبام نشست،جوابشو دادم
_عمو علی دوستمه ، خاله زهرا هم آبجیمه،به قول اونا نامحرمن برا همین پیش هم راحت نیستن
_آها،پس بگو خب همون اول میگفتی
من که تعجب کرده بودم از کجا این چیزا رو میفهمه ازش سوال کردم که تواز کجا این چیزا رو میدونی و جواب داد:
_یه سال پیش قبل اینکه مامانم فوت کنه وقتی مردی میومد چادر سرش میکرد،ازش پرسیدم که چرا اینطور میکنی میگفت:این آقا نامحرمه خوب نیست زن و مرد نامحرم باهم راحت باشن
لبخندی نثارش کردم و شروع کرد به ادامه غذاش
یه مسئله ذهنمو به خودش مشغول کرد:قبل از فوت مادرش حتما خونه داشتن پس چرا الآن آوارست؟
اما حرفی نزدم و نخواستم خوشحالیش رو از بین ببرم
بعد از غذا رفتیم نشستیم پای تلویزیون،حسین که غرق در فیلم شده بود ولی علی اومد کنارم نشست و گفت حالا بگو ببینم این بچه کیه؟
به آرومی طوری که حسین نشنوه کل جریان رو براش تعریف کردم البته از موقعی که حسین رو دیدم و حرفی از ناراحتی خودم نزدم،اما علی میخواست بدونه چرا ناراحت بودم و پرسید موقعی که رفتی خیلی به هم ریخته بودی چت بود؟
نمیخواستم حرف از گول خوردنم بزنم،حرف از نامردی ها بزنم،از بی مرامی ها و دروغ ها
به همین خاطر نفس سنگینی بیرون دادم و گفتم: بیخیال ،الآن که حوصله توضیحشو ندارم اگه شد بعدا برات میگم.
علی هم دیگه چیزی نپرسید،هدفون زد تو گوشش و داشت سخنرانی گوش میداد که صداش هم به من میرسید اما توجه نمیکردم
کم کم حس کنجکاویم گل کرد و گوش دادم مقداری که گوش دادم سخنران یه حرفی زد که فکرمو خیلی درگیر خودش کرد
ادامه دارد....
✍ط، تقوی
@andaki_tamol