حیدر را ببین که زانو زده از شرم پیش روی رسول خدا. لبخند می زند پیامبر (ص) و یاری اش می کند تا به سخن در آید و نام زیبای فاطمه را به زبان بیاورد.  چه کسی بهتر از تو علی جان  برخیز فاتح خیبر!  تنها تو هستی که دروازه های قلب فاطمه را گشوده ای.  ببین سکوت ناز فاطمه را.   ببین گل های سرخ حیا را روی گونه هایش  این گل ها برای تو شکوفا شده اند  قلب فاطمه لبریز از مهر توست یا علی  گل بیاورید  عید پیوند دو نور است  پریان آسمانی در جشن تلاقی چشمان علی و فاطمه هم آوا شده اند: «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقیانِ» هر کس می‌آمد خواستگاری، به فاطمه سلام الله علیها می گفتند و پاسخ منفی را از خودش می شنیدند. علی علیه السلام که رفت نزد پیامبر صلی الله علیه و آله، جوانی بود که هیچ از دنیا نداشت، جز شمشیر و شتر و یک زره. کارگری می کرد برای در آوردن روزی، اما اعتبارش به بود و و که زبان‌زدش کرده بود. رسول خدا اختیار زندگی فاطمه سلام الله علیها را به فاطمه سپرده بود. فقط اسم علی علیه السلام که آمد، فاطمه سلام الله علیها در سکوت، صورتش رنگ گرفت. پیامبر صلی الله علیه و آله لبخند زد و فرمود: الله اکبر، سکوت یعنی اقرار به خواستن.. جلد۴۳ ص۹۳ حال و هوای علی علیه السلام لبخند به لب پیامبر صلی الله علیه آورد؛ علی جان شمشیرت را برای جنگ لازم داری، شتر را هم برای کار و مسافرت، می می‌ماند زره. علی علیه السلام باید مهریه بدهد. خدا زن را در جایگاهی قرار داده که مرد وظیفه دارد او را تامین مالی کند از همان ابتدا. جهیزیه فاطمه سلام الله علیها این ها بود: پیراهن، روسری، کوزه، آفتابه سفالی، تشک، چهار بالش، پرده، حصیر، آسیاب دستی، تشت مسی، مشک چرمی، یک ظرف و بادیه. وسایل علی علیه السلام برای آغاز زندگی مشترک هم این‌ها بود: یک چوب لباسی، یک متکا، مشک، الک ویک پوست گوسفند دهان اصحاب واماند. یعنی وسایل را که می بردند تا در خانه بگذارند، متعجب می شدند. چه بی زرق و برق و ساده! خوشبختی می‌شوند یعنی؟ زندگی شان عالم‌گیر شد و نمک‌گیر کرد شیعیان را. حتی مسیحی‌ها هم علی علیه السلام را با عظمت یاد می‌کنند. بقیه ای که دنبال دنیا بودند فراموش شده اند. فراموش... ج۴۳ ص۹۴ سفره انداختن و دعوت از مردم برای عروسی، رسم و سنت است. پیامبر صلی الله علیه و آله هم همراه علی علیه السلام سفره انداختند که نان و گوشت با ایشان بود و روغن و خرما هم با علی. مسجد بهترین مکان برای مراسم. پر از جمعیت برای خطبه‌ی عقد، پُرتر برای مهمانی و سفره نشینی... غذا هم برکت کرد. همه خوردند، عده‌ای هم به تبرّک بردند. دورریز نداشت. ج۴۳ ص۱۲۰ جمعیت زیاد بود، عروس با وقار نگاه پر محبت و دل آسمانی داشت. میان جمعیت نگاهش افتاد به نگاه غمگینِ زنی فقیر. نمی‌توانست خودش غرق خوشی باشد و آن زن... زن از عروس چیزی خواست. فاطمه سلام الله علیها پیراهن داشت؛ یکی نو و دیگری کهنه. لَن تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ؛ فقط وقتی به مقام خوبان می رسید که از آنچه دوست می دارید انفاق کنید.(آل عمران آیه۹۲) لبان زن کنار لبخند عروس خندید ج۴۳ ص۹۴ عروس مادر نداشت و سنش کم بود. داماد هم پدر نداشت. پیامبر آمد کنار عروس و داماد، دستشان را در دست هم گذاشت و فرمود: فاطمه جان، علی خوب شوهری است. علی جان، فاطمه خوب همسری است. خوبی را باید خدا تعریف کند، نه.... ج۴۳ ص۱۲۰ 🌼 @andishejo