به نام او که هدایتگر است
#داستان_تمام_زندگی_من
قسمت5⃣1⃣
معنای اُمّل
دیگه نمی تونستم جلوی خودم رو بگیرم …
یه سال تموم خون دل خورده بودم اما حالا کارش به جایی رسیده بود که می خواست من رو جلوی بقیه، نما نما کنه😒 …
همون طور که به دیوار تکیه داده بودم، چند لحظه چشم هام رو بستم …
پشت سر هم حرف می زد اما دیگه گوش نمی کردم …
– خدایا! خودت گفتی اطاعت از همسر تا جایی درسته که گناه نباشه … اما از اینجا دیگه گناهه …
دیگه قدرت صبر کردن و لبخند زدن ندارم …
من قدرت اصلاح شوهرم رو ندارم...
چشم هام رو باز کردم و رفتم توی اتاق …
بدون اینکه حرفی بزنم و خیلی جدی … کت و شلوار رو برداشتم و زدم به چوب لباسی و روش کاور کشیدم …
برگشت سمتم …
– چکار می کنی آنیتا؟ …
مگه بهت نگفتم این رو بپوش؟ …
– چرا گفتی … منم شنیدم …
تو همون روز اول دیدی من چطور آدمی بودم …
من همینم نمی دونم امل یعنی چی …
خوبه یا بد …
اما می دونم، هرگز حاضر نمیشم این طوری لباس بپوشم❌ …
آرایش کنم و بیام بین دوست های تو …
و با اون زن ها که مثل … فاحشه های اروپایی آرایش می کنن رفت و آمد کنم …
حسابی جا خورده بود … باورش نمی شد …
داشتم برای اولین بار باهاش مخالفت می کردم …
گریه ام گرفته بود …
– همه چیز رو تحمل کردم …
همه چیز رو …
اما دیگه این یکی رو نمی تونم …
دیگه نتونستم جلوی اشک هام رو بگیرم …
ادامه دارد...
@anjomaneravian