برای تهیه مهمات عملیات باید حاج‌احمد رو می دیدیم، رفتیم اتاقش اما حاجی اونجا نبود. یکی ازبچه ها گفت:فکرکنم بدونم کجاست. ماروبُرد سمت دستشویی ها و دیدیم حاج احمد اونجاست. داشت درنهایت تواضع دستشویی هاروتمیزمیکرد. خواستیم سطل اب رو ازش بگیرم که نگذاشت و گفت: فرمانده زمان جنگ برادرِ بزرگتره و دربقیه مواقع کوچیک ترازهمه. 🕊 @anjomaneravian