🖇تنها یک اسم کافیست! محرم بود. داشتم وسایل هیئت فردا می‌بردیم مسجد تا صدای سینه زنی را از توی یک حسینیه شنید راهش را کج کرد. پرسیدم :« کجا؟» گفت:« بیا بریم حسینیه، اگه وسایل بذاریم مسجد، سینه زنی تموم میشه.» رفتیم توی حسینیه. مداح عربی می‌خواند و جمعیت هم سینه می زدند و گریه می‌کردند. چیزی نگذشت که شانه های سعید شروع کرد به تکان خوردن . اسم امام حسین که می آمد این طوری می شد. وقتی آمدیم بیرون گفتم:« مگه تو حرف های مداح رو فهمیدی؟» گفت:«نه، خب داشت از می خوند. اسم امام حسین کافیه تا یه عشق، همه مصیبت های کربلا رو به یاد بیاره و مظلومیت اهل بیت رو حس کنی.» 📚منبع: شب و شبنم، شهید غلام رضا مستوفی، پشتیبانی مهندسی جهاد سازندگی گردان ۳ سیدالشهدا 💠https://eitaa.com/ansaralmahdi1