*«او» کیست*؟🤔 او همان است که.... از شواهدی که می‌توان بر اثبات دشمنی «او» با امیرالمومنین علیه‌ السلام آورد، آن روایت صحیحی است که احمد بن حنبل در مُسندش در مورد رضایت «او» به دشنام‌گویی و اهانت به امیرالمومنین علیه‌ السلام در محضر او، آورده است: *شخصی در نزد «او» به علی(علیه السلام) و عمار دشنام داد و «او» گفت: اما در مورد علی چیزی به تو نمی‌گویم، اما در مورد عمار شنیدم که پیامبر فرمود: عمار بین دو امر مخیر نمی‌شود، مگر آن‌که هدایت کننده‌تر و نزدیک‌تر به صواب را انتخاب می‌کند*.» ( مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج۴۱، ص۳۲۲، ح۲۴۸۲۰) ابن سعد در الطبقات الکبرى و طبری و ابوالفرج اصفهانی و بلاذری و ابن اثیر و ... نقل کرده‌اند: *سفیان بن امیه، خبر کشته شدن على (علیه‌ السلام) را به حجاز برد، وقتى این خبر به «او» رسید گفت: «فأَلقتْ عَصاها واستقرَّ بها النَّوى کما قرَّ عیناً بالإیابِ المُسافِرُ* *عصایش را انداخت و سرجاى خودش آرام گرفت. هم‌چنان که چشم‌ها در هنگام بازگشت مسافر روشن مى‌شود*.» (الطبقات الکبری، ج۳، ص ۳۸؛ تاریخ الطبری، ج۳، ص ۱۵؛ مقاتل الطالبین، ص ۵۵؛ الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۷۴۳ و ۷۴۴) این بیت شعر، ضرب المثلی است که از زمان جاهلیت بر جاى مانده و زمانی استفاده مى‌شود که بعد از سختى و اندوه زیاد، گشایش و راحتى و شادى نصیب انسان شود. چنان‌که عصا را در زمان سختی و ناتوانی به‌دست می‌گیرند و «انداختن عصا» نشان‌دهنده‌ی آن است که دیگر به عصا نیازی ندارد؛ چراکه ضعف و مشکلش برطرف شده. پس «انداختن عصا» کنایه است، از اطمینان قلب و آسودگى خاطر که وقتى شخصى در مکان معینى، قلبش آرام و فکرش آسوده شود، گفته می‌شود: «القى عصاه». مقصود «او» از گفتن این ضرب المثلِ شعری، آن بود که بگوید: *از بابت على(علیه السلام) که سبب مشکلات و اندوهم بود، خیالم آسوده شد و دلم آرام گرفت، و همیشه منتظر چنین خبرى بودم، مانند کسى‎که انتظار مسافرى را داشته باشد، که با آمدن مسافر چشم‌هایش روشن و قلبش آرام‏ گردد*❗️❗️ ( الفخری في الآداب السلطانية والدول الإسلامية، پیشین، ص۱۰۷.) *وقتى خبر شهادت على علیه‌ السلام به «او» رسید، سجده کرد.*» (مقاتل الطالبین، ص ۵۵ ؛ وقعه الجمل، ص ۲۶) اما جالب توجه این‌که او حتی علاوه بر خشنودیش از شهادت امیرالمومنین علیه السلام،به خاطر تیمّن به نام قاتل علی‌ علیه‌ السلام نام غلام خود را عبدالرحمن گذاشت تا هم‌نام عبدالرحمن بن ملجم باشد. چنان‌‌‌‌‌که مسروق روایت می‌کند که «من بر«او» داخل شدم و او جوانی را خواند که عبدالرحمن نام داشت و من درباره آن جوان از او پرسیدم و اودر جوابم گفت: که او غلام من است، و من گفتم: چگونه است که او را عبدالرحمن نامیدی؟! «او» گفت: *به خاطر محبت به عبدالرحمن بن ملجم، قاتل علی علیه‌ السلام*.» (وقعه الجمل، ص ۲۷؛ الجمل(شیخ مفید)؛ ص ۸۴) *اوکسی نیست جز او*🙂😉 ..... *الا لعنت الله علی القوم الظالمین* اللهم عجل لولیک الفرج