همیشه رنج کشیدن مخلوقات نشان از بی رحمی خالق نیست، بلکه ممکن است از جهل مخلوق نشأت گرفته باشد. بگذارید یک مثالی بزنم. ممکن است حال ما مثل حال کودکی است که پدر و مادرش پای او را گرفته اند تا به آمپول بزنند و فرزند با چشمان گریان به آنها التماس می کند. امیدی جز ایشان ندارد، و همان هایی که تکیه گاه او هستند به التماس های او توجه نمی کنند. به خودش حق می دهد که از دست ایشان ناراحت باشد، در حالی که این نارضایتی از جهل او نشأت گرفته است. پدر و مادر نیز با اشکی در چشم پای او را گرفته اند. یعنی مصلحتی مهم تر موجب شده است تا این درد کودک را نادیده بگیرند. براستی آیا واقعا این امر غیر منطقی و غیر ممکن است که آنچه را که خوش نداریم برای ما مصلحت داشته، و چیزی را که می پسندیم برایمان مضر باشد؟ خداوند دیگر شفاف تر از این بگوید: «عَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون‏؛ چه بسا چيزى را خوش نداشته باشيد، حال آن كه خيرِ شما در آن است. و يا چيزى را دوست داشته باشيد، حال آنكه شرِّ شما در آن است. و خدا مى‏داند، و شما نمى‏دانيد».(بقره:216) خب ما چرا از این زاویه به این مسئله نگاه نمی کنیم؟ چه ضرورتی دارد آن را زورگویی معنا کنیم؟ اگر خدا در قیامت حکمتش را نشان داد چه حرفی داریم؟