#دلنوشته
سلام مهربان پدرم ، مهدی جان
با چه شوقی رمضان را آغاز کردم و برای ظهورت ختم قرآن برداشتم و هر افطار و سحر ، " الهی عظم البلاء " خواندم و گریستم و شب های قدر به نیت دیدارت قرآن بر سر گذاشتم و ضجه زدم ...
... و حالا رمضان در آخرین منزلگاه است و من همچنان سوزان در آتش فراقت ...
تو بگو چه کنم با این غم ؟ ...
تو بگو این فرزند چشم براهت پس از یکماه روزه داری به امید استجابت دعایش ، چه کند ؟ ...
تو بگو بدون رویت ماه رویت ، چگونه عید بگیرد؟ ...
تو بگو به چشمانی که تمام این ماه به در دوخته شده بود ، چه بگویم ؟ ...
تو بگو به قلبی که تمام این لحظه ها تو را وعده داده بودم ، چه بگویم ؟ ...
... تو بگو چه کنم ؟ ...
بگو چگونه سرکنم روزهای طولانی ندیدنت را ؟ ...
@emamgharib