▫️ بابا علی، بقّال قدیمی یکی از کوچههای اطراف حرمِ آقاست؛ کاسبهای دیگر آن محله بخاطر سابقه زیادی که در آنجا دارد، به او «بابا علی» میگویند.
▫️ اولین بار وقتی برای عکاسی وارد حرم شده بودم، با او مواجه شدم که جارو به دست، صحن امام را نظافت میکرد و هرچند دقیقه یکبار رو به گنبد طلایی، با تواضعی خاص، سلام میداد.
▫️ با خودم گفتم، خوش به حال این پیرمرد؛ معلوم نیست چند میلیون حقوق بازنشستگی میگیرد و بیخیال از مشکلات مالی این روزهای زندگی که کمر ما جوانها را شکسته است، آخر عمری به فکر توشه آخرت است اما ما نه دنیا را داریم، نه آخرت را ...
▫️ در همین فکر و خیالات سر میکردم که دستی به شانهام خورد؛ همان پیرمرد جارو به دست بود که با لبخندی بینظیر که هنوز در خاطرم باقیست، شکلاتی را به من تعارف میکرد و وقتی تعلل من را در گرفتن شکلات دید، با شوخی گفت، "نترس، از مغازه خودم آوردهام، تاریخ انقضایش نگذشته است ..." و همین جمله آغاز آشنایی من با او بود.
▫️ چند روز بعد که مسیرم به سمت مغازهاش اُفتاد، از کسبه اطرافش شنیدم که او با هفتاد سال سن، هنوز تنها راه کسب درآمدش برای رفع تمام نیازهای زندگی خانوادهاش، همین بقّالیِ کوچک است و با این حال، هفتهای یک روز درب مغازه را میبندد و جارو به دست، زیرِ پای زائران امام را نظافت میکند.
▫️ بعدها که از بابا علی، دلیل این کارش را پرسیدم، گفت: من فقط زکاتِ برکتی را میپردازم که لطف امام رضا(علیهالسلام) و زائرانش، در تمام سالهای زندگی مشترکم، وارد سفره خانوادهام کرده است ...
🔹 گر به بازار جهان خلق جهان سود آرند / همه بی مهر وِلای تو زیان میگردد ...
@aqr_ir