در کلبه عطار نباشد
غنچهها به ظاهر هیچ عطر و رایحهای ندارند، اما درونشان سرشار از عطر و لبریز از رایحههای خوش و دلانگیز و دلاویز است.
مثال ابوطالب (علیهالسلام) حقیقتاً حکایت غنچهی گل بود؛ بوی خوش ایمان از او استشمام نمیشد، اما در دل، دریا دریا و دنیا دنیا ایمان و باور و اعتقاد داشت؛ مثل رودخانهای آرام که از بیرون خاموش است اما در دل، سیلابی از حیات دارد.
وجود نازنین امام صادق (علیهالسلام) میفرمود: مثلِ ابوطالب، مثلِ اصحابِ کهف بود. اصحاب کهف به ظاهر تظاهر به شرک و کفر میکردند، اما در دل و در باطن اهلِ ایمان و باور و اعتقاد بودند؛ درست مثل ابوطالب.
ابوطالب هم درست مثل آنان، حقیقتاً باورمند، معتقد و مؤمن بود، و این اعتقاد و ایمان، کاملاً از کلام و کلمات او و از لابهلای اشعارش پیدا بود؛ مثل نوری که از لابهلای ابرها خود را نشان میدهد.
از اشعار اوست که میگفت:
و لقد علمت دین محمد من خیر الأدیان البریة دینا؛
من حقیقتاً دریافتم که دین و آیینِ پیامبر، از بهترین و برترین آیینها و کیشهاست.
حقیقت ماجرا هم همین است. ظرافتهایی که در این آیین چشمنوازی میکند، در کدام آیین و کتاب و مکتب سراغ دارید؟
ببینید، بر اساس نقل جامع الصغیر، جلد ۵، صفحه ۱۳۴، به کسی که تازیانهای در دست داشت، فرمود: این چه شکل تازیانهای است که در دست داری؟
گفت: چطور؟
فرمود: لااقل شکلی و حالتی به آن میدادی.
پرسید: برای چه؟
فرمود: خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد.
آیا تماشایی نیست دینی که میگوید تازیانه را تازیانهای که قرار است با آن اسب و استر و الاغ خود را برانی، کاری کن که زیبا و شیک و شکیل باشد؟
آیا این دین تماشایی نیست؟
دینی که اجازه نمیدهد پیروانش بینظم و آشفته در برزن و بازار ظاهر شوند.
ودینی که میگوید حتی تازیانهای که در دست داری و بر مرکبت میکوبی باید آراسته باشد، چگونه میگذارد انسان آراسته نباشد؟ محال است.
این دین، همچون نسیم است که حتی از برگ خشکیده درخت، جلوهای تازه میسازد.
به همین دلیل، شما میبینید پیامبر اسلام (ص) آراستهترین چهرهی روزگار بود؛ و آمیخته از عطر و بوی خوشی که داشت، نقل شده است که دو سومِ خرج روزانهاش را هزینهی عطر میکرد.
آنقدر معطر بود که بر اساس روایتی در بحارالانوار، جلد ۱۶، صفحه ۲۳۸، اگر کسی از راهی که او گذشته بود عبور میکرد، از بوی خوش باقیمانده در فضا میفهمید که او از آنجا گذشته است؛
یا بر اساس روایتی در وسائل الشیعه، جلد ۱، صفحه ۴۴۵، اگر بر سر کودکی دست میکشید، بوی خوش دست او بر روی سر کودک میماند؛ چون نسیمی که از کنار گل بگذرد و بوی آن را با خود ببرد.
این در حالی بود که بدن او بدون استفاده و استعمال هر عطری، معطر بود و بوی گل میداد؛ همانگونه که عطر گل سرخ از خودش میتراود، نه از بیرون.
بر اساس روایتی در بحارالانوار، جلد ۷۶، صفحه ۱۴۷، میفرمود:
اگر کسی میخواهد بوی خوش من را استشمام کند، برود به باغ، برود کنار باغچه، اگر گل سرخی هست، آن را ببوید؛ بوی من همان بوی گل سرخ است.
با این وصف، دو سوم از هزینهی روزانهی او خرج عطر میشد، چون دین و آیین و مکتب او آراستگی را سفارش میکرد؛ همانگونه که باران، زمین را آراسته میکند و باد، چهرهی دشت را تازه.
آیا جا ندارد که ابوطالب بگوید:
و لقد علمت دین محمد من خیر الأدیان البریة دینا؛
هیچ دین و آیینی به پای این آیین و مکتب نمیرسد.
در این آیین و مکتب، ظرافتها و لطافتهایی هست تماشایی، که در هیچ آیین و مکتب دیگری نیست؛ مثل باغی که در هر فصلش، رنگی تازه دارد.
مردم همه دانند که در نامهی سعدی
مشکی است که در کلبهی عطّار نباشد؛
بر اساس روایتی در من لا یحضره الفقیه، جلد ۲، صفحه ۲۹، فرمود:
اگر بر حیوانی سوارید و از دشت و بیابان بیآب و علف میگذرید، سریع عبور کنید،
اما وقتی به صحرایی سبز و سرسبز، به دشتی پر از علفزار و چمنزار و مرغزار رسیدید، بایستید تا حیوان شما چرا کند.
این دین آیا تماشایی نیست؟
دینی که حتی در رفتار با حیوان، مهربان است؛ چون درختی که حتی سایهاش را از رهگذر دریغ نمیکند.
این دین، همچون ابر بهاری است که حتی بر سنگ هم میبارد، شاید در شکاف آن جوانهای بروید.
بر اساس مکارمالاخلاق، جلد ۱، صفحه ۵۵۸، از کوچهای عبور میکرد، بر پشت شتری باری سنگین بود و ایستاده...
و پیامبر، چون نسیم نرم سحر، به آرامی نزدیک شد،