برای انگلیسی کردنش یک خانمی را انتخاب کرد انتشاراتی به نام خانم مرگان اهل امریکا, در زبان فارسی اینقدر این خانم مسلط بود که فکر می­کردید این بچه میدان شوش و میدان مولوی تهران است. زبان فارسی را هم دانشگاه دیده بود این کتاب را فارسی­اش را به او دادند گفتند قیمتش هم هرچه می­شود مهم نیست این را انگلیسی­اش کن. ایشان مشغول شد در امریکا بنا بود ترجمه کند پست کند ایران, من پیغام دادم به وسیله انتشاراتی که اگر می­بینی این کتاب ششصد صفحه است زیاد است خلاصه­گیری کن مثلا در دویست صفحه چاپش کن اسلام را دارم می­گویم نبوت پیغمبر را. خانم مرگان گفت من یک خط این کتاب را نمی­توانم حذف کنم این کتاب تمام فکر من را عوض کرده و مشغولیت درونی به من داده چون در این کتاب از قول پیغمبر شما با آدرس که در چه کتابی است نوشته شده پدر مادر وقتی بچه­شان را بغل می­گیرند می­بوسند بوسیدنشان در پرونده­شان عبادت نوشته می­شود می­گفت من دارم از این دین دیوانه می­شوم. چه می­گوید دین؟ یعنی چه؟ این چه ارتباط عاطفی است که پیغمبر شما زنده کرده! این چه ارتباط محبتی و عاشقانه­ای است که پیغمبر شما زنده کرده! بقیه کتاب این چه حقوقی است که هزار و پانصد سال قبل پیغمبر برای شوهر به عهده زن, زن به عهده شوهر قرار داده ما نداریم نه مساوی­اش را داریم نه بالاترش را. بالاخره هم عزیزانم این خانم شیعه شد با همسرش آمد ایران رفت مشهد یک سال کنار حرم حضرت رضا زندگی کرد و دوباره برگشت امریکا, این یک قانون نبوت است ارحم ترحم, یک خط هم نمی­شود مهربان باش تا به تو مهربانی کنند یعنی اگر مهر می­خواهی, اگر محبت می­خواهی, از خدا اگر مهربانی می­خواهی, از طبیعت اگر مهربانی می­خواهی, از زن و بچه­ات و از مردم عشقی باش نرم باش مهرورز باش با محبت باش زن و بچه پیغمبر می­گویند در روایات است از خانه که می­رفت بیرون می­دانستیم این مسئولیت هدایت جامعه را دارد باید می­رفت اما دل ما تنگ بود تا به خانه برگردد. اینقدر با محبت بود اینقدر مهربان بود اولا نوشتند هر وقت زهرا را نمی­دید یک روز, می­آمد در خانه زهرا در می­زد فاطمه من کارم زیاد است فقط می­خواهم ببینمت دوتا بچه را بیاور من بغل کنم ببوسم علی را بگو بیاید من نگاهش کنم بروم. هر وقت زهرا آمد خانه­اش یا خودش رفت خانه زهرا درس است دیگر درس نیست؟ در سوره احزاب می­گوید لَقَدْ كٰانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اَللّٰهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ ﴿الأحزاب ، 21﴾ پیغمبر برای همه­تان در همه چیز سرمشق خوبی است اگر می­آمد خانه زهرا اگر زهرا می­آمد خانه­اش این عقل کل این علم این عاطفه این بصیرت این دانش این نمونه بندگی خم می­شد دست زهرا را می­بوسید یعنی این­گونه با دخترانتان رفتار کنید شوهرش دادی رفته خداحافظ, این رسم نبوت نیست که من بچه­ام را شوهر دادم هیچ خبری از او نمی­گیرم این رسم نیست که من دخترم را شوهر دادم حالا کار دامادم لب پاشوره خورده هیچ کمکی با مهربانی و عاطفه به بچه­ام نکنم نروم ببینم کمبودش چیست می­توانند گوشت بخرند, می­توانند لباس بخرند, می­توانند پول آب و برق و گاز را بدهند, می­توانند پول مدرسه بچه­شان را بدهند این وظیفه است این مسئولیت است هر وقت می­آمد خانه فاطمه حسن و حسین را سوار دوشش می­کرد می­گفت زهرا جان من دوتایی را می­برم بگردانمشان ببرم مسجد فاطمه من الان یک خرده وقت دارم چهار دست و پا می­شوم این دوتا بچه را بگذار روی کول من در اتاق اینها را بگردانم. ما با نوه­هایمان این کارها را داریم؟ یا خسته­اید, یا کسلید؟ این قطعه امیرالمومنین را نمی­توانم همه­اش را بخوانم و همه­اش را بگویم. بروم در مهرورزی پیغمبر الله اکبر, اگر روز عید نبود از شوق و ذوق پیغمبر زار زار گریه می­کردم گریه شوق گریه ذوق نه گریه مصیبت خوانی, من مدینه بیرون مدینه به هوایی خوردم که به مرگ نزدیک شدم نمی­دانم شصت درجه, پنجاه و هشت درجه بالای چند فرسخ رسول خدا با پنج شش­تا از اصحاب داشتند به یک مقصدی می­رفتند پیغمبر را می­گویم پیغمبر, کاری که من که نمی­گویم من نمی­کنم من می­کنم من از این کارها زیاد کردم فقط و فقط برای تاسي به پیغمبر فقط, اما ثروتمندان, عالمان, دانشمندان, دانشگاهیان چندتایشان سیاست مداران چندتایشان این کارها را می­کنند؟ ما اگر از پیغمبر نشانه نداشته باشیم واقعا اهل پیغمبریم؟ رسیدند به یک پیرزنی از شدت گرما صورت سیاه شده چروکیده شده یک مقدار کمرش خم شده یک طنابی به دسته یک سطلی بسته بود پیرزن می­خواست بیاندازد در چاه­های همان بیابان­ها هم مثل منطقه بدر که چاه آب دارد خب می­دانید مکه و مدینه فاصله­شان با دریای جده زیاد نیست زیر عربستان نفت و آب موج می­زند البته نفتش را اسرائیل و امریکا می­برد آبش هم راکد است دولت به کل به دهات­های عربستان نگاه بیگانه دارد هیچ کاری نمی­کند مکه و مدینه نه لوله کشی آب دارد نه لوله کشی گاز, الان هم ندارد.