💚🖤ماه آفتاب سوخته
📚پارت۱۰
✍به جان تو سوگند! من خانهای را دوست دارم که سکینه و رباب در آن باشند. آنها را دوست دارم و تمامی داراییام را به پای آنها میریزم و هیچکس نباید در این باره با من سخنی بگوید.
و ناگهان عشق آتشین رباب،آتشین تر شد، آنچنان که میترسید به درون حجره رود و تاب تحملش تمام شود و...
در این هنگام چندین مرد از بنی هاشم را دید که به سمت حجره امام میآیند، فورا در تاریکی شب در گوشه ای پناه گرفت تا مزاحم آنها نباشد.
مردان بنی هاشم جلوی حجره ایستادند و یکی از آنها پرده را به کناری زد و گفت:
_السلام علیک یا مولای یا ابا عبدالله... همانطور که امر کرده بودید، سی نفر از مردان شمشیر زن بنی هاشم آماده اند تا به هرجا امر کنید با شما آییم..
صدای این مرد چقدر برای رباب آشنا بود.... آری درست است او کسی جز قمر بنی هاشم نمیتوانست باشد، آخر ادب عباس حکم میکرد که حسین را نه برادر بلکه مولای بخواند و این از عشق امالبنین به دختر رسول الله بود که فرزندانش را چنین بار آورده است..
رباب با خود فکر کرد ، یعنی چه شده و این موقع شب، مولایش حسین به کجا میخواهد برود؟ آنهم با سی مرد جنگی و با شهامت چون عباس...
امام از اتاقش بیرون آمد، با طمأنینه جواب سلام همه را داد و فرمودند:
_هم اینک به دارالحکومه مدینه به نزد ولید بن عتبه میرویم، ایشان مرا احضار کردند، دلیل احضار را نگفتند اما میتوانم بدانم چه شده، زیرا دیروز به خواب دیدم که منبر معاویه واژگون شده و از خانهاش آتش زبانه میکشد و این بدان معناست که مرگ در خانهٔ معاویه را زده است و دلیل احضار من هم حتما همین است و احتمال میدهم نقشهٔ شومی در سر داشته باشند، پس زمانی که پشت درخانهٔ ولید رفتیم ، من به تنهایی وارد خانه میشوم و شما جلوی در منتظر ندای من بمانید، چنانچه شنیدید صدایم بلند شد و سخنم را شنیدید که شما را صدا زدم:«ای خاندان پیامبر» بدون اجازه درون خانه بریزید، آنگاه شمشیرها را بکشید ولی شتاب نورزید، اگر چیز ناخوشایندی دیدید، شمشیر بکشید و هرکس را که آهنگ کشتن مرا داشت، بکشید.
آنگاه حسین پیشاپیش جمع حرکت کرد در حالیکه عصای پیامبر صلیالله علیه واله را به دست داشت و سی تن از خاندان، موالی و شیعیان، او را مانند نگینی در بر گرفته بودند.
رباب این صحنه را میدید ، دل درون سینه اش چونان گنجشکی بی تاب، خود را به قفس تن میکوبید و اشک از چهار گوشهٔ چشمانش جاری بود و میدانست که خبری و تهدیدی در راه است که اگر تهدیدی در کار نبود ، مولایش حسین چنین عمل نمیکرد.
ادامه دارد..