🌹بسم رب العشق🌹
قسمت سوم👇
🍃نمونهای از اشعاری که شهید یوسفالهی میخواند یادتان است؟ واکنش حاجقاسم به شعرخوانی ایشان چه بود؟🍃
حاجقاسم هر وقت شعرخوانی یوسفالهی را گوش میداد گریه میکرد. یادم است یک مثنوی را یوسفالهی زیاد میخواند. با آن لحن گرم و دوستداشتنیاش میخواند: من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه/ من چند تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه/ در شهر یکی کس را هشیار نمیبینم/ هر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانه... /، چون کشتی بیلنگر کژ میشد و مژ میشد/ وز حسرت او مرده صد عاقل و فرزانه. یوسفالهی که اینها را میخواند همگی کیف میکردیم. خصوصاً حاجقاسم که همین طور اشک میریخت. حسین آقا یک شعر دیگر را هم زیاد میخواند که متأسفانه خود شعر یادم نیست ولی مفهومش به این صورت بود که این دنیا همه حباب است، حباب هم در خواب است، یک مست هم این خواب را دیده است و تازه آن مست یک کولی است.
حسین آقا چه داشت که اینطور حاجقاسم و دیگر رزمندهها را شیفته خودش کرده بود؟
بگذارید خاطرهای برایتان تعریف کنم تا پاسخ سؤالتان را هم داده باشم. یک بار در جبهه غرب همراه حسین آقا به گشتزنی رفته بودیم. روی موتور بودیم و من ترکش نشسته بودم. بعد از قوچ سلطان، یک بلندی بود که نامش یادم نیست. آنجا یک تکدرختی بود که حسین آقا موتور را کنار آن درخت نگه داشت. در همین لحظه عراقیهاما را دیدند و تیربارچیشان با کالیبر ۵۰ شروع کرد به طرف ما تیرانداختن. من رفتم پشت درخت پناه گرفتم، اما حسین رفت بالای درخت و لابهلای شاخ و برگها نشست. هرچه گفتم حسین بیا پایین، دیدم عین خیالش نیست. حتی از آن بالا میوه کند و به من داد! تیربارچی دشمن چند صد گلوله به طرفش شلیک کرد، اما هیچکدام به حسین نخورد. آخرسر خسته شد و شلیک را متوقف کرد. وقتی حسین پایین آمد در برابر نگاههای متعجب من خندید و گفت میخواستم گلولههایش را تمام کنم. سوار موتور که شدیم، از پشت سر او را بوسیدم و گفتم: «حسین تو میدانی چطور شهید میشوی درست است؟» گفت: «بله میدانم.»
حاجقاسم خیلی از شهید یوسفالهی یاد میکرد. یک خاطرهشان مربوط به پیشگویی این شهید درخصوص پیروزی در یک عملیات میشد، آن عملیات کدام بود و پیشگویی شهید یوسفالهی به چه نحو بود؟
ادامه دارد......
#گفتگو_با_همرزم_شهید
#سردار_دلها_حاج_قاسم
#شهید_عارف_محمد_حسین
شما دعوت شدید
,,,🍃🌷🇮🇷🌷🍃,,,
@shahid_aref_64