◼️
#شعر
در ورزقان مِه آمد و مَه را به بالا برد
آن کس که باید دیرتر می رفت، حالا برد
آن ابرهای تیره جز ماتم نباریدند
گل های باغ انقلاب عشق را چیدند
در شام میلاد امام و قبله ی هشتم
یک بالگرد عاشقی در ورزقان شد گم
از خادمان ضامن آهو خبر گیرید
یا با شهادت یا به غیرش زود می میرید
هم رنگ های حاج قاسم پیش او رفتند
آن دوستان همدل و هم کیش او رفتند
پاداش خدمت های خالص جز شهادت نیست
بین خدا و "بنده" اش غیر از رفاقت نیست
آقا سرت بادا سلامت، حضرت حجت
تحویل صاحب شد امانت، حضرت حجت
بودی ولیِّ خویش را یار خراسانی
بخشیدی عزت در جهان بر نام ایرانی
هرجا که محرومی گرفتار بلایی بود
فوری به سویش رفته با حال پریشانی
مال همه بودی تو همچون آفتاب گرم
در ظلمت قدرت طلب ها، ماه تابانی
من از سکوتت حوصله، عرفان، ادب دیدم
جایی که زد زخم زبان هر شخص نادانی
بر خشک و تر باریدی و بخشنده چون باران
سوی خدا رفتی تو در یک روز بارانی
برخیز و در گلدسته و صحن حرم بنگر
در سوگ خود مداحی و آیات قرآنی
من خوب می دانم که بین دوستان هستی
این سو ابومهدی و آن سو هم سلیمانی
یک بار دیگر حاج قاسم رفت از اینجا
گفتا به صد اندوه و غم، سردار قاآنی
مظلوم بودی همچو استادت "بهشتی" وار
از جسم من جان را تو بردی چون که جانانی
انگشترت در زیر خاکستر که پیدا شد
بند هزاران اشک از چشمان من وا شد
فهمیدم اینجا آخر راه است ای سید
بر این شهادت قلبم آگاه است ای سید
با رفتنت بوی "بهشتی" باز هم پیچید
از ناگهانی رفتنت یک راز هم پیچید
قلبم از این توجیه ها تسکین نمی یابد
یک چیز مخفی هست، چشمم این نمی یابد
باید دهم سوگند یک یک از درختان را
آن کوه ها و ابر و قطره قطره باران را
آن آسمان و آن زمین و آن مِه و جنگل
این بالگرد عاشقی از چه شده مختل؟
این سن شصت و سه نشان از شیعگی دارد
قلب همه از رفتنت آشفتگی دارد
جمهور خود را کرده ای غرق عزاداری
از داغ هجرانت همه در سوز و بیماری
ما پیروان خامس آل عبا هستیم
هر روز عاشورا و هرجا کربلا هستیم
این انقلاب ما جهانی گشته، ای دشمن
آماده ی صاحب زمانی گشته، ای دشمن
می سوزم از فقدان آن شیران همراهت
از آن وزیر انقلابی مانده در راهت
ماتم گرفته امت اسلام را ای وای
حتی وجود پاپ و آن خاخام را ای وای
از امت تاجیک تا ترکان ترکیه
تا هند و پاکستان، عراق و شام را ای وای
خوش بود با تو حالمان ای سید ابراهیم
بر ما نهادی تلخی ایام را ای وای
شرط شهادت هست مست حضرتش بودن
این مستی ات سنگی زده بر جام را ای وای
ساقی برایت اشک ها از چشم می ریزد
دادی به او همّ و غم و آلام را ای وای
مانند اسپندی که افتاده است در آتش
بردی ز ما صبر دل و آرام را ای وای
کردی تصرف قلب مردم را به اخلاصت
حامی محرومان پر آلام را ای وای
دارد ادامه راه تو ای یار محرومان
هرگز نماند بر زمین این کار محرومان
کشتی به دستان قوی نوح دوران است
ای دشمنان اینجا رئیسی ها فراوان است
اینجا سلیمانی و فخری زاده ها داریم
از دست ساقی خمینی باده ها داریم
پرچم به دستان علمدار حسینی هست
پیر و جوان یکدست همیار خمینی هست
بی چتر باید قله را رد کرد در باران
باید که پرچم را به مهدی داد ای یاران
⚫️شاعر: سید علی موسوی
🆔
@artlorestanir