#داستانک
خانواده دختر در حال بیرون آمدن از خانه بودند و در مدت زمانی که مشغول خداحافظی از حاج آقا بودند از جلوی خانه عبور کردم و چهره دختر را برانداز کردم. بعد از اینکه به خانه برگشتم حاج شیخ گفت:
- چه جور بود، پسندیدی؟
- حاج آقا البته یکی از چیزهایی که برای من خیلی اهمیت ندارد ظاهر و قیافه است. اگر شما ایشون رو تایید میکنید کافیه، من خیلی در بند قیافه نیستم.
- برعکس، چیزی که امروز باید برای تو اهمیت داشته باشه همین اندام و قیافه و چاقی و لاغری و ... هست. اگر امروز فکر میکنی این ها اهمیتی نداره، به این هم توجه داشته باش که فردا پس فردا بعد از ازدواج، با دیدن سر و صورت های زیبا و اندام های موزون و دل فریب، این موضوع برای تو اهمیت پیدا میکنه و تازه می فهمی که ای دادِ بیداد، از چه چیز مهمی چشم پوشی کرده بودی. پس امروز به صرف اینکه فکر می کنی این ها مهم نیستند نباید ازشون بگذری، مگر اینکه واقعا از اونا عبور کرده باشی، وگرنه همین ها روزی برای تو پر اهمیت میشن و همین میشه آغاز مشکل و ناسازگاری...
برگرفته از ردپای نور، دفتر دوم، ازدواج، مشکلات و راهکارها در نگاه استاد صفایی
🆔
@asanezdevag