🔻 ظلم نادر شاه به جد آیت الله مشکینی ✍آیت الله مشکینی در كتاب‏ كشكول آورده‏ اند که جد هفتم ایشان، به نام ملامحمد تقى، در روستاى آلِنى زندگى می کردند و محبوبيت فراوانى در ميان اهل روستا داشتند. در آن زمان كه دوران حكومت نادرشاه بود ـ نادرشاه، از طرف تركيه با سپاه خودش می ‏آمده، كه به روستاى آلِنى می ‏رسد. ايشان نقل مراجعه می ‏كردند. وقتى نادرشاه به چشمه آب می ‏رسد، زن و مرد و دختر و پسر، مشغول برداشتن آب از چشمه بودند. نادرشاه تشنه ‏آب بوده و دختر بچه ‏اى كوزه آب خود را به ايشان می ‏دهد. نادرشاه آب را كه می ‏خورد، نگاهى به چهره اين دختر می ‏اندازد و مجذوب او می شود. به دختر می ‏گويد:«شما بيا با من باش». دختر بچه می ‏ترسد و فرار می كند و به ده می ‏آيد و در خانه جد آيت‌الله‏ مشكينى بست می نشيند. نادرشاه دستور می دهد كه آخوند روستا را كه همان جد ايشان ملا محمد تقى بود ـ احضار كنند. وقتى او را پيش نادرشاه مى‏ آورند، نادرشاه به او دستور می ‏دهد كه:«عقد اين دختر را براى من بخوان!». ايشان هم طبق ضوابطى كه هست، پدر و مادر دختر را می خواهد و می ‏گويد كه:«ايشان مى‏خواهد با دختر شما ازدواج كند». آنها مى‏گويند كه:«مايل نيستيم و نمی ‏خواهيم». ايشان به نادرشاه می گويد كه:«من نمی ‏توانم صيغه عقد را اجرا كنم، چون پدر و مادر دختر راضى نيستند»  🔸نادرشاه می گويد:«تو كارى به اين كارها نداشته باش. كار خودت را بكن و عقد را بخوان». ايشان میگويد:«نمیخوانم» و به دليل همين امتناع، نادرشاه دستور میدهد كه خميرى را به شكل عمامه آماده میکنند و به جاى عمامه روى سر ايشان می ‏گذارند و روغنى را داغ می ‏كنند و وسط اين خمير ـ كه همان مغز سر اين عالم متقى بوده ـ می ‏ريزند و ايشان به خاطر دفاع از حق اين دختر و پدر و مادر، شهيد می شوند. به هر حال، ايشان از چنين خانواده‏اى برخاسته است 📚منبع: مصاحبه محمد محمدی ری شهری ‌📜 اساطیر نامه | مروری بر تاریخ https://eitaa.com/joinchat/2868183226Cfce63ae436