بقچهها را روی زمین ولو کردند
و جامهها را بدقت گشتند
اما از دانه مروارید خبری نشد.
ناچار گفتند همه باید کاملاً برهنه شوند و یکی یکی مورد بازدید قرار گیرند.
نصوح با شنیدن این حرف بکلی
خود را باخت و افتان به خلوت حمام رفت و در حالی که بدنش مثل بید میلرزید
با تمام وجود و با دلی شکسته
خدا را طلبید و گفت: