پس از ارتحال جانسوز پیامبر اسلام (ص) ، مسلمانان در جنگ با دو ابر قدرت ايران و روم به فتوحات و غنايم فراوان دست پيدا كردند اموال و غنايم تصرف شده به دربار خلفا سرازير شد وخيلي از مسلمانان به مال اندوزي راغب شدند. از سوي ديگر برنامههای اقتصادی بدون توجه به قرآن وسنت ريخته شد که موجب پیدایش نابرابریهای اقتصادی در جامعه اسلامی گرديد. نظام جامعه طبقاتي اقتصادي و اجتماعي به جای جامعه اسلامی و توحیدی زمان پیامبر جایگزین شد. غنایم با امتیازات خاص نظیر سبقت در اسلام میان مسلمانها تقسیم شد زمینهاي تصرف شده نیز به تملک سربازان فاتح درآمد این گروهها که به ثروتهای کلان دست مییافتند از قبیله قریش بودند همین که به ثروت بیشتر دست یافتند به زندگی جاهلی خود برگشتند و روحیه مال اندوزی و جمع ثروت در آن ها زنده شد بدین ترتیب اشرافیت جدیدی از ثروتمندان و اشراف با رنگ و لعاب اسلامی در جامعه به وجود آمد و به دنبال آن ، عدالت اجتماعی و موازنههای اقتصادی اسلام به حاشيه رانده شد. قریش به ویژه بنی امیه هنگامی که توانستند نفوذ و قدرت بیشتری در دستگاه خلافت اسلامی به دست آورند تحت عنوان هبه جایزه به چپاول و غارت بیت المال پرداختند افرادی مانند مانند طلحه ۲۰۰ هزار درهم و زبیر ۶۰۰ هزار درهم از دستگاه خلافت اسلامی جایزه دریافت کردند. شكاف طبقاتي بین ثروتمندان قریش که اکثراً از بنی امیه هستند و دارای ثروت بیشتر مي باشند و میان مردم محروم ایجاد شد. برخي از پرخوري و بعضي از گرسنگي به درد معده و شكم مبتلا گرديدند. حضرت امير المؤمنين(ع) در نهج البلاغه يكي از دلايل پذيرش خلافت و حكومت را مبارزه با فساد اقتصادي و اصلاح امور معيشتي امت قلمداد كرده اند:
أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ( نهج البلاغه/خطبه3) سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و جان را آفريد، اگر حضور فراوان بيعت كنندگان نبود، و ياران حجّت را بر من تمام نمى كردند، و اگر خداوند از علماء عهد و پيمان نگرفته بود كه برابر شكم بارگى ستمگران، و گرسنگى مظلومان، سكوت نكنند، مهار شتر خلافت را بر كوهان آن انداخته، رهايش مى ساختم، و آخر خلافت را به كاسه اوّل آن سيراب مى كردم آنگاه مي ديديد كه دنياى شما نزد من از باد معده بزغاله اى بى ارزش تر است.
زماني كه حضرت در رأس خلافت قرار گرفتند.با فساد اقتصادي مبارزه را آغاز نمودند:
و اللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَاءُ وَ مُلِكَ بِهِ الْإِمَاءُ لَرَدَدْتُهُ. فَإنَّ فِي الْعَدْلِ سَعَةً، وَ مَنْ ضَاقَ عَلَيْهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَيْهِ أَضْيَقُ.(نهج البلاغه/خطبه15)
به خدا سوگند، اگر چيزى را كه عثمان بخشيده، نزد كسى بيابم، آن را به صاحبش باز مى گردانم، هر چند، آن را كابين زنان كرده باشند يا بهاى كنيزكان. كه در دادگرى گشايش است و آنكه از دادگرى به تنگ آيد از ستمى كه بر او مى رود، بيشتر به تنگ آيد..
به امام گفتند : مردم به دنيا دل بسته اند، معاويه با هدايا و پول هاى فراوان آنها را جذب مى كند شما هم از اموال عمومى به اشراف عرب و بزرگان قريش ببخش و از تقسيم مساوى بيت المال دست بردار تا به تو گرايش پيدا كنند..
أَ تَأْمُرُونِّي أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِيمَنْ وُلِّيتُ عَلَيْهِ؟ وَ اللَّهِ لَا أَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِيرٌ وَ مَا أَمَّ نَجْمٌ فِي السَّمَاءِ نَجْماً، [وَ] لَوْ كَانَ الْمَالُ لِي لَسَوَّيْتُ بَيْنَهُمْ فَكَيْفَ وَ إِنَّمَا الْمَالُ مَالُ اللَّهِ. أَلَا وَ إِنَّ إِعْطَاءَ الْمَالِ فِي غَيْرِ حَقِّهِ تَبْذِيرٌ وَ إِسْرَافٌ وَ هُوَ يَرْفَعُ صَاحِبَهُ فِي الدُّنْيَا وَ يَضَعُهُ فِي الْآخِرَةِ وَ يُكْرِمُهُ فِي النَّاسِ وَ يُهِينُهُ عِنْدَ اللَّهِ وَ لَمْ يَضَعِ امْرُؤٌ مَالَهُ فِي غَيْرِ حَقِّهِ وَ لَا عِنْدَ غَيْرِ أَهْلِهِ إِلَّا حَرَمَهُ اللَّهُ شُكْرَهُمْ وَ كَانَ لِغَيْرِهِ وُدُّهُمْ، فَإِنْ زَلَّتْ بِهِ النَّعْلُ يَوْماً فَاحْتَاجَ إِلَى مَعُونَتِهِمْ فَشَرُّ خَلِيلٍ وَ أَلْأَمُ خَدِين.(نهج البلاغه/ خطبه126)
آيا به من دستور مى دهيد براى پيروزى خود، از جور و ستم در باره امّت اسلامى كه بر آنها ولايت دارم، استفاده كنم به خدا سوگند، تا عمر دارم، و شب و روز برقرار است، و ستارگان از پى هم طلوع و غروب مى كنند، هرگز چنين كارى نخواهم كرد اگر اين اموال از خودم بود به گونه اى مساوى در ميان مردم تقسيم مى كردم تا چه رسد كه جزو اموال خداست.