13.18M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
"الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولها" که درد عشق را هرگز نمی‎فهمند عاقل‎ها نه آدابی، نه ترتیبی، که حکم عاشقی حُب است ندارد عشق جایی بین توضیح‎المسائل‎ها به ذکر «یاعلی» آغاز شد این عشق پس غم نیست اگر "آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‎ها" همین که دل به لبخند کسی بستند فهمیدند "جرس فریاد میدارد که بربندید محمل‎ها" به یمن ذکر «یازهرا»یشان شد باز معبرها "که سالک بی‎خبر نبوَد ز راه و رسم منزل‎ها" به گوش موج‎ها خواندند غواصان شب حمله: "کجا دانند حال ما سبک‎باران ساحل‎ها" شب حمله گذشت و بعد بیست و هفت سال امروز چنین _با دستِ بسته_، سر برآوردند از گِل‎ها چگونه موج فتنه غرق خاک و خونشان کرده که بی‎تاب است بعد از سال‎ها از داغشان دل‎ها و راز دست‎های بسته آخر فاش شد آری! "نهان کی مانَد آن رازی کزو سازند محفل‎ها؟" شهادت آرزوشان بود و از دنیا گذر کردند "متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها"