▪︎
صلیاللهعلیکیامظلوم، یا بابالحوائج
یاموسیبنجعفر▪︎
روزها خورشید اشک افشان برایش می گریست
شب به شب ماه از غمش نالان، برایش می گریست
خاک، بسیار از غم مظلومی اش غمناک بود
آسمان در قالبِ باران برایش می گریست
سالها این قصه یِ جانسوز در تکرار بود
سالها تاریخ در هر آن برایش می گریست
ناله ی زنجیر ها برعرش می رفت از غمش
غُل ز سنگینی غم، پنهان برایش می گریست
صوت قرآن از لب خشکش نمی افتاد هیچ
آیه آیه، خط به خط قرآن برایش می گریست
روضه خوانِ کربلا، خود روضه ای جانسوز بود
در میان روضه ها، زندان برایش می گریست
کاش زینب بود روی تَل کنار مقتلش
تاکه بر مظلومی اش از جان برایش می گریست
حضرت باب الحوائج، مثل شمعی آب شد
شعر چون پروانه سرگردان برایش می گریست
وقت تشییع امام عشق از زندان رسید
گوشه ای آرام زندانبان برایش می گریست
سوی مشهد رفت قلبم، دیدم آقایم رضا(ع)
همصدا با مردم ایران برایش می گریست
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei